عذر خواهی
2taii.mihanblog.com مراجعه فرمایید.باتشکر از تشریف فرماییتان
2taii.mihanblog.com مراجعه فرمایید.باتشکر از تشریف فرماییتان
یا ایها الرّسول بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلیکَ مِن رَبکَ و اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه وَ اللهُ*
*یَعصِمُکَ مِن الناس اِن الله لا یَهدِی القَومَ الکافِرینَ*
ای پیامبر،آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به مردم برسان،و اگر نرسانی رسالتت را انجام نداده ای،و خداوند تو را از (شرارت مردم) در امان میدارد،همانا خداوند قوم کافران را هدایت نمی کند.
سوره مائده آیه67
ابی الجارود از امام باقر (ع) روایت میکند که فرمود : وقتی خدای تعالی آیه " 67 سوره مائده " را بر نبی خود نازل فرمود ، رسول الله (ص) دست علی (ع) را در دست گرفته آنگاه فرمود : ای مردم هیچکدام از انبیائی که قبل از من مبعوث شدند جز چنین نبود که پس از مدتی زندگی دعوت خدای را اجابت کرده و رخت به سرای دیگر کشیدند و من نیز در این نزدیکی ها پذیرفته آن دعوت خواهم شد. ای مردم من به نوبه خود مسئولم و شما هم به نوبه خود مسئولید ، آن روزی که از شما بپرسند حال مرا چه خواهید گفت ؟ همگی عرض کردند : ما شهادت می دهیم که تو وظیفه تبلیغی خود را انجام دادی ، خداوند با بهترین جزایی که به پیامبران مرسل داده است جزایت دهد ، آن حضرت به خدای خود عرض کرد : پروردگارا تو بر شهادت اینها شاهد باش ، آنگاه روی به مردم کرده و فرمود : ای گروه مسلمین که در اینجا حضور دارید می باید غایبین را به ماجرا خبر دهید که من اینک به عموم مسلمین روی زمین و گروندگان به دین اسلام وصیت میکنم به ولایت علی (ع) ، با خبر باشید که ولایت علی ولایت من است و این عهدی است که خداوند به من سپرده بود ، و به من دستور داده بود که آنرا به شما ابلاغ کنم ، آنگاه سه مرتبه فرمود آیا همه شنیدید ، در آن میان یکی عرض کرد : آری به خوبی شنیدیم یا رسول الله (ص). تفسیر المیزان جلد 6 صفحه 55
مجموعه کامل در مورد عید غدیر،عید بزرگ ولایت حتما کلیک کنید.
بخش اول ولادت امام علی النقی علیه السّلام و نامها و کنیه و لقبهاى آن جناب
معانى الأخبار- ص 65- مینویسد: از دانشمندان شیعه چنین شنیدم محلهاى که حضرت امام علی النقى و امام حسن عسکرى در سامراء ساکن بودند عسکر نامیده میشد بهمین جهت باین دو امام علیهما السّلام لقب عسکرى داده بودند.
مناقب شهر آشوب- مینویسد: نامش علی و کنیهاش ابو الحسن بود که جز این نام و کنیه نداشت اما داراى لقبهاى زیادى از قبیل: نجیب، مرتضى، هادى، نقى، فقیه، امین، مؤتمن، طیّب، متوکل، عسکرى بود آن جناب را ابو الحسن ثالث و فقیه عسکرى میگفتند.
از تمام مردم خوشبوتر و راستگوتر و با نمکتر و کاملتر بود هنگام خاموشی آثار هیبت و سنگینى در چهرهاش آشکار بود و در موقع سخن گفتن چهرهاى گیرا و جذاب داشت از خاندان نبوت و امامت بود و پسندیدهترین فرد خاندان رسالت و برگزیدهترین شخصیت منسوب به پیامبر اکرم بود.
سال دویست و دوازده نیمه ذیحجه در محلی بنام صریا از اطراف مدینه متولد شده.
برگرفته ازکتاب زندگانى حضرت جواد و عسکریین علیهم السلام
بخش دوم تصریح بامامت امام علی النقی علیه السّلام
کمال الدین- ج 2 ص 50- صقر بن دلف گفت از حضرت جواد علیه السّلام شنیدم میفرمود امام بعد از من پسرم على است دستور او دستور من و سخنش سخن من است فرمانبردارى از او فرمانبردارى از من است و امامت پس از او در فرزندش حسن خواهد بود.
اعلام الورى و ارشاد- ابن قولویه از کلینى از اسماعیل بن مهران نقل مىکند که گفت وقتى حضرت جواد از مدینه براى مرتبه اول بجانب بغداد رهسپار شد موقع حرکتش عرضکردم من در این سفر بر شما بیمناکم پس از شما امامت متعلق بکیست؟
با لبخندى به من توجه نموده، فرمود آنچه گمان کردهاى امسال نیست.
وقتى معتصم ایشان را خواست خدمتش رسیده عرضکردم فدایت شوم شما در حال حرکت هستى امامت بعد از شما متعلق بکیست چنان گریه کرد که محاسنش از اشک چشم تر شد در این موقع بمن توجه نموده فرمود اکنون باید بر من بیمناک باشى. امامت پس از من متعلق بفرزندم علی است.
برگرفته ازکتاب زندگانى حضرت جواد و عسکریین علیهم السلام
مرحوم کلینى از خیرانى و او از پدرش که از خدمتگزاران و ملازمین حضرت ابو جعفر جواد علیه السّلام بود روایت میکند که وى گفت: احمد بن محمد بن عیسى اشعرى در هنگام سحر خدمت آن جناب میرسید و از حالات وى جویا میشد، در این بین گاهى یکى از رسولان که بین حضرت جواد و پدرم رفت و آمد میکردند مىآمد و با پدرم به گفتگو مى پرداخت و احمد بن محمد از مجلس بیرون میشد.
یکى از روزها که پدرم با رسول حضرت جواد گرم گفتگو بود، و احمد بن محمّد هم در کنارى دور از ما نشسته بودند، و لیکن گفتار ما را استماع میکردند، در این هنگام مردیکه بین من و حضرت ابو جعفر رفت و آمد میکرد گفت: پیشوا و سید تو سلامت مى رساند، و میفرماید: من خواهم رفت و امر امامت در دست فرزندم علی قرار خواهد گرفت و شما همان طورى که پس از پدرم به امامت من معتقد شدید باید بعد از من هم به امامت وى اعتقاد پیدا کنید.
بعد از این که آن مرد رفت احمد بن محمد بن عیسى بار دیگر جاى خود برگشت و به پدرم گفت: وى به شما چه گفت، پدرم گفت: مطلب خیرى در میان گذاشت، احمد گفت: من کلام شما را شنیدم و گفتههاى او را اظهار کرد، پدرم به او گفت: خداوند استراق سمع را حرام کرده و فرموده: در امور دیگران کنجکاوى نکنید، اما اکنون که این مطلب را شنیدى نگهدارى کن در یک روز به آن احتیاج پیدا خواهد شد، و در جایى این موضوع را اظهار نکن و در اخفاء آن بکوش.
پدرم هنگام صبح این مطلب را در ده نسخه نوشتند و به ده نفر از بزرگان دادند و گفتند: اگر من از دنیا رفتم شما این رقعهها را باز کنید و از مضمون آن مطلع گردید، راوى گوید: هنگامى که حضرت جواد از دنیا رفتند پدرم در منزل او ماندند، تا آنگاه که گروهى از رؤساى امامیه در پیرامون محمد بن فرج رخجى جمع شدند و راجع به امام بعد از جواد علیه السّلام گفتگو میکردند. (1) در این هنگام محمد بن فرج نامهاى براى پدرم نوشت و به او اطلاع داد که گروهى از شیعیان نزد من جمع شدهاند و اگر از شهرت نمیترسیدم با این جماعت نزد شما مىآمدم و اکنون شما هم در این اجتماع شرکت کنید، پدرم سوار شد و بطرف منزل محمّد بن فرج رفت، آن جماعت به پدرم گفتند: تو در این موضوع چه نظرى دارى؟ پدرم گفت:
اشخاصى که رقعهها را دارند حاضر کنید.
هنگامى که آن ده نفر حاضر شدند و رقعهها را باز کردند، پدرم گفت: من به این موضوع اعتقاد پیدا کردهام، بعضى از آنها گفتند: ما دوست داریم در این باره شاهد دیگرى هم داشته باشیم، پدرم گفت: اینک ابو جعفر اشعرى حاضر است و مرا تصدیق میکند و این قضیه را همان طورى که شنیده نقل میکند.
پدرم از ابو جعفر اشعرى درخواست کرد تا در باره این واقعه شهادت دهد، و لیکن وى توقف کرد و از شهادت خوددارى نمود، پدرم او را به مباهله دعوت کرد و از خداوند ترسانید، پس از اینکه مطلب بر وى ثابت شد و دانست توطئهاى در کار نیست شهادت داد و قول پدرم را تصدیق کرد، و گفت: توقف من از این جهت بود که میخواستم این شرافت براى مردى از عرب بماند، و این جماعت پس از این به امامت حضرت هادى علیه السّلام معتقد شدند.
برگرفته ازکتاب زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام
بخش سوم معجزات و اخلاق و رفتار شایسته امام علی النقی علیه السلام
امالى شیخ طوسى- ج 4 ص 417- منصورى از عموى پدر خود نقل کرده که گفت: یک روز پیش متوکل رفتم مشغول شراب بود بمن نیز تعارف کرد گفتم: سرورم تا کنون شراب ننوشیدهام گفت: تو با على بن محمّد شراب میخوردى.
گفتم: نمیدانم آنچه در دست دارى برایت چه زیانى دارد ولى این سخن تو او را زیانى نمیرساند این حرف را بحضرت هادى عرض نکردم.
گفت: یک روز فتح بن خاقان بمن گفت: متوکل مرا دستور داده در جستجو باشم مالى را که از قم براى على بن محمّد مىآورند بگیرم و جریان را باو گزارش دهم تو بگو از کدام راه مىآورند تا من بآن طرف نروم و از آن راه فاصله بگیرم خدمت امام علیه السّلام رسیدم دیدم چند نفر هستند که صلاح نمیدانستم پیش آنها صحبت کنم. در این موقع امام علیه السّلام لبخندى زده فرمود: خیر است چرا پیغام اولى را نرساندى (که متوکل گفت: با على بن محمّد شراب میخوردى) گفتم: آقا شما را پاکتر از این حرفها میدانم فرمود: پولها را از قم امشب مىآورند ولى دست مأموران متوکل بآن نخواهد رسید امشب را همین جا باش.
پاسى که از شب گذشت امام علیه السّلام مشغول عبادت شد ناگاه رکوع خود را بوسیله سلام قطع کرده بمن فرمود: آن مرد پولها را آورده خادم او را مانع مىشود از اینکه پیش من بیاید برو بیرون هر چه آورده بگیر. خارج شدم دیدم زنبیلى در دست دارد که آنچه آورده در همان زنبیل نهاده زنبیل را گرفتم و خدمت امام آوردم.
فرمود: برو باو بگو آن جبهى را که زن قمى گفت از مادر بزرگم یادگار پیش من مانده و بتو داد براى ما بیاورى بده. خارج شدم و جریان را باو گفتم جبهاى بمن داد خدمت امام آوردم. فرمود: جبه را ببر بگو همان جبهى خودمان را بده که با این عوض کردى. وقتى بآن مرد گفتم،
گفت: درست است دخترم از آن جامه خوشش آمد و با این عوض کرد و من میروم و آن را مىآورم. فرمود: برو باو بگو خداوند مال ما را حفظ میکند جبه ما را از شانه خود بیرون آور. خارج شدم و جبه را از شانهاش کشیدم. آن مرد بیهوش شد. بعد خدمت امام علیه السّلام رسیده گفت: من در مورد امامت شما مشکوک بودم اینک برایم یقین حاصل شد.
امالى شیخ طوسى- فحام از کافور خادم این حدیث را نقل کرده گفت:در اطراف امام علیه السّلام گروهى از صنعتگران بکار اشتغال داشتند آن محل شبیه دهى بود یونس نقشبند با حضرت امام على النقى رفت و آمد داشت و خدمتکارى آن جناب را مینمود یک روز در حالى که لرزه تنش را فرا گرفته بود وارد شد.
عرض کرد: آقا من خانواده خود را بشما میسپارم. فرمود: مگر چه شده؟
گفت: تصمیم دارم فرار کنم. با لبخند فرمود؛ براى چه؟
گفت: موسى بن بغا یک نگین بسیار قیمتى برایم فرستاد که روى آن نقش بیاندازم شروع بکار کردم ولى نگین دو نصف شد حالا فردا قرار است نگین را باو بدهم شما میدانید صاحب نگین موسى بن بغا است یا هزار تازیانه خواهد زد و یا مرا میکشد، فرمود: برو بخانهات فردا بخیر خواهد گذشت.
فردا صبح با لرزه آمده گفت: اینک پیکى از طرف موسى بن بغا آمده انگشتر را میخواهد فرمود: تو برو پیش او جز خوبى چیزى نخواهى دید. گفت: آقا باو چه بگویم. امام علیه السّلام لبخندى زده فرمود: برو ببین چه میگوید. گفتم: که جز خیر چیزى نخواهى دید.
یونس رفت ولى بلافاصله با خنده برگشت. گفت: غلام پیغام آورد که زنان بر سر نگین انگشتر با هم اختلاف کردهاند ممکن است آن نگین را دو قسمت کنى اگر چنین کارى بکنى بتو جایزه گرانى خواهم داد.
امام علیه السّلام گفت: خدایا ترا حمد که ما را از ستایشگران واقعى خود قرار دادهاى. خوب بگو ببینم چه در جواب او گفتى. جوابداد گفتم: باید مرا چند روز مهلت دهى تا با فکر ببینم چکار باید بکنم فرمود: خوب جواب دادهاى.
امالى شیخ طوسى- کافور خادم گفت: امام على النقى علیه السّلام بمن فرمود:
فلان سطل را در فلان محل برایم بگذار تا براى نماز وضو بگیرم مرا از پى کارى فرستاده فرمود: وقتى برگشتى این کار را بکن تا موقعى که من آماده نماز میشوم حاضر باشد. آن جناب براى خواب به بستر خود رفت. من دستور ایشان را فراموش کردم. شب سردى بود. احساس کردم امام علیه السّلام براى نماز حرکت کرد بیادم آمد که من سطل را نگذاشتهام. از آن محل دور شدم مبادا مورد سرزنش مولا قرار گیرم ولى ناراحت شدم از اینکه ایشان باید با زحمت ظرف را پیدا کند. در این هنگام با خشم صدا زده گفتم بخدا پناه میبرم حالا چه بهانهاى دارم که بگویم فراموش کردهام بالاخره چارهاى نبود جوابدادم و با ترس خدمت آن جناب رسیدم. فرمود: مگر نمیدانى که من همیشه با آب سرد وضو میگیرم برایم آب را گرم کردهاى و در سطل ریختهاى.
گفتم: بخدا من سطل و آب را نگذاشتهام. فرمود: ستایش خدا را. بخدا قسم چیزى را که بر ایمان حلال شمردهاند رها نمیکنم و لطف خدا را رد نمینمایم خداوند را سپاس میگذارم که ما را از فرمانبرداران خویش قرار داد و توفیق عنایت فرمود بر عبادت خود پیامبر اکرم میفرمود: خداوند خشم میگیرد بر کسى که از کار مباح و جایزى رو گردان باشد.
امالى شیخ طوسى- منصورى از عموى پدر خود نقل کرد که گفت:
روزى خدمت امام هادى علیه السّلام رسیده عرضکردم: آقا این مرد مرا کنار زده و حقوقم را قطع نموده و باعث ناراحتى من شده است خیال نمیکنم چیزى او را بر این کار واداشته باشد جز اینکه اطلاع پیدا کرده من بشما ارادت دارم وقتى از او درخواستى بکنید بطور قطع قبول خواهد کرد تقاضا دارم در این مورد از او درخواست بنمائید.
امام علیه السّلام فرمود: کارت درست خواهد شد ان شاء اللَّه.
شبانگاه دیدم پیک یکى پس از دیگرى از طرف متوکل مىآید فورى پیش او رفتم فتح بن خاقان نیز بر در سراى متوکل ایستاده بود گفت: مرد! چقدر بخانه خود انس گرفتهاى متوکل مرا بزحمت انداخت آنقدر که پشت سر هم ترا از من خواست. وارد شدم متوکل روى رختخواب خود نشسته بود.
گفت: یا ابا موسى ما از تو فراموش کردهایم تو هم خود را بما نشان نمیدهى بگو ببینم چقدر از ما طلب دارى. گفتم: فلان جایزه و مقررى و حقوق این چند وقت چند مورد را ذکر کردم همه را دستور داد و برابر بمن بدهند. به فتح بن خاقان گفتم: حضرت امام على النقى اینجا تشریف آوردند.
گفت: نه پرسیدم نامهاى نوشته بود گفت: نه. من برگشتم فتح بن خاقان از پى من آمده گفت: من میدانم تو از آن جناب تقاضا کردهاى برایت دعا کند براى منهم درخواست کن دعا نماید.
وقتى خدمت امام علیه السّلام رسیدم تا چشمش بمن افتاد فرمود: ابا موسى از چهرهات پیداست که خوشحالى و راضى هستى. عرضکردم: آرى ببرکت شما ولى میگفتند شما آنجا تشریف نبردهاى و از متوکل تقاضائى ننمودهاید.
فرمود: خداوند میداند که ما در گرفتاریها بغیر او پناه نمیبریم و در پیش- آمدهاى سخت جز بر او توکل نداریم هر وقت درخواست کردهایم ما را رد نکرده میترسم که از این کار دست بردارم خداوند نیز رفتار خود را تغییر دهد.
عرضکردم: آقا، فتح بن خاقان بمن چنین گفت فرمود: او در ظاهر ما را دوست میدارد ولى در باطن مخالف ما است دعا نیز تابع نیت و قلب شخص است.
وقتى در فرمانبردارى خدا اخلاص داشته باشى و به نبوت رسول اکرم و حقوق ما خانواده پیامبر اعتراف نمائى آنگاه از خدا چیزى بخواهى هرگز ناامیدت نخواهد کرد.
عرض کردم: آقا! دعائى بمن بیاموز که از بین دعاها براى خود اختصاص دهم. فرمود: من بسیار این دعا را خواندهام و از خداوند درخواست کردهام که هر کس پس از فوت من این دعا را در حرمم بخواند او را مأیوس نکند آن دعا این است:
((یا عدتى عند العدد و یا رجائى و المعتمد و یا کهفى و السند و یا واحد یا احد یا قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، و اسألک اللهم بحق من خلقته من خلقک و لم تجعل فی خلقک مثلهم احدا ان تصلى علیهم و تفعل بى کیت و کیت))
«بجاى کیت و کیت حاجت خود را بزبان مىآورد»
امالى شیخ طوسى- فحام از احمد بن محمّد بن بطه از خبر کاتب نقل کرد که گفت: سمیله کاتب نویسنده اخبار سامرا برایم نقل کرد که متوکل هر وقت بطرف مسجد جامع میرفت گروهى از کسانى که قدرت سخنرانى داشتند در رکاب او حاضر بودند در میان آنها مردى بنام هریسه از فرزندان عباس بن محمّد بود که متوکل او را کوچک میشمرد یک روز دستور داد او سخنرانى کند. خطبهاى در کمال شیوائى ایراد کرد. متوکل جلو رفت تا نماز بخواند قبل از اینکه هریسه از منبر پائین بیاید. هریسه با عجله از منبر فرود آمد و از پشت کمربند متوکل را گرفته گفت: یا امیر المؤمنین هر کس سخنرانى کرد و خطبه خواند باید نماز هم بخواند، متوکل گفت: ما تصمیم داشتیم این مرد را شرمنده کنیم او ما را خجالت داد.
هریسه مرد بسیار بد سرشتى بود روزى بمتوکل گفت: هیچ کس بزیان تو بقدر خودت کار نمیکند از این رفتارى که با على بن محمّد دارى هر کس در دربار خلیفه است خدمتکار او است حتى نمىگذارند زحمت بالا زدن پرده را بکشد یا درب را بگشاید و نه کارهاى دیگر.
وقتى مردم این چنین کارى را از تو مىبینند میگویند: اگر نمیدانست که شایسته خلافت است این قدر باو احترام نمیکردند. بگذار وقتى وارد مىشود خودش پرده را بالا بزند و مثل سایر مردم رفتار کند لا اقل کمى بزحمت بیفتد. متوکل دستور داد دیگر پرده براى امام بالا نکنند و خدمت ننمایند. در میان خلفا کسى مانند متوکل اهمیت باطلاعات و گزارش اوضاع نمیداد (کسى را تعیین کرده بود که همیشه جریانها را براى او گزارش نماید.)
گزارشگر براى متوکل نوشت که على بن محمّد وارد شد کسى پرده را بلند نکرد در این موقع بادى وزید که پرده را بلند کرد او داخل شد. متوکل دستور داد متوجه باشید موقع خارج شدن چه خواهد شد. باز گزارشگر نوشت: که بادى بر خلاف جهت اول وزید پرده را بلند کرد على بن محمّد خارج گردید.
متوکل گفت: بصلاح ما نیست باد پرده را برایش بلند کند بعد از این خدمتکاران خودشان پرده را بردارند.
برگرفته ازکتاب زندگانى حضرت جواد و عسکریین علیهم السلام
امام على النقى علیه السّلامفرمود: خدا را بقعههاست که دوست دارد در آنها دعا شود تا دعاى کسى را که وى را خوانده است به اجابت رساند، و بارگاه امام حسین (علیه السّلام) از آن جمله باشد.
و فرمود علیه السّلام: هر که از خدا پرهیزد از او پرهیزند (و حرمتش نگهدارند) و هر که از خدا فرمان برد فرمانش ببرند و هر که از آفریدگار فرمان برد از خشم آفریدگان پروا ندارد و هر که آفریدگار را به خشم آرد باید یقین داند که به خشم آفریدگان دچار مىشود.
و فرمود علیه السّلام: هر که از مکر خدا و بازخواست دردناک او آسودهوار زندگى کند، بزرگى(فخر) فروشد تا قضاى الهى و امر نافذش او را فراگیرد و هر که در خداشناسى به استدلال آگاه باشد مصیبتهاى دنیا، هر چند او را با قیچى تکّه تکّه کنند و پراکندهاش سازند، بر او سبک آید.
و فرمود علیه السّلام: به راستى، خدا دنیا را خانه آزمایش و آخرت را سراى درنگ، و بلاى دنیا را مایه پاداش آخرت و پاداش آخرت را عوض بلاى دنیا قرار داده است.
و فرمود علیه السّلام: هر که دوستى و نظر خود را (خیرخواهانه) براى تو فراهم آورد (و تقدیمت دارد) تو هم پذیرش خود را براى او آماده دار.
و فرمود علیه السّلام: هر که خود را سبک شمارد از گزند او ایمن مباش.
و فرمود علیه السّلام: دنیا بازارى است، گروهى در آن سود برند و گروهى دیگر زیان بینند.
و فرمود : همانا، ظالم بردبار بسا که به خاطر بردباریش از ظلم او درگذرند و صاحب حقّ بی خرد بسا که به خاطر بی خردى خود نور حقّ خویش را خاموش سازد.
وفرمود : شکرگزار به خودِ شکر سعادتمندتر است از نعمتى که موجب شکرگزارى او شده است؛ زیرا نعمتها کالاى دنیایند ولى شکر، هم نعمت دنیاست و هم آخرت.
برگرفته ازکتاب رهاورد خرد-ترجمه تحف العقول
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید وقتى على (علیه السلام ) را در بغل گرفتم على بن ابیطالب شروع به خواندن همان قرآنى نمود که خداوند بعدها بر من نازل کرد... امیرالمؤ منین (علیه السلام ) سینه را صاف نمود و از اول سوره مؤ منین شروع به خواندن کرد تا آیه 11 آن سوره ؛ بعد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به على (علیه السلام ) فرمود: |
نام کتاب : 1001 داستان از زندگانى امام على (علیه السلام ) مؤ لف : محمد رضا رمزى اوحدى
به نقل از
1)امام صادق علیه السلام در مورد گفتار خداى عزوجل:( شکیبایى کنید و یکدیگر را به شکیبایى سفارش کنید و به یکدیگر بپیوندید)( آل عمران / 200) فرمود: شکیبا باشید بر انجام واجبات و یکدیگر را در معصیتها به صبر(صبر کردن و گناه نکردن) سفارش کنید و بر محور امامان علیه السلام به یکدیگر، بپیوندید. حدیث238
2)امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارش روایت کند که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: به واجبات الهى عمل کن تا از پرهیزگارترین مردمان باشى، و به قسمت الهى راضى باش تا از بى نیازترین مردمان باشى، و از ارتکاب حرامهاى الهى باز ایست تا از پارساترین مردمان باشى، و با کسى که در همسایگى توست خوب همسایگى کن تا مومن باشى، و با همدم خود خوب همدمى کن تا مسلمان باشى.حدیث245
3)از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمود: ما کسى را دوست مى داریم که خردمند، فهمیده ، داراى فهم عمیق در دین ، بردبار، مداراکننده ، صبور، راستگو و وافادار باشد، خداوند عزوجل اخلاق نیکو را به پیامبران اختصاص داده پس کسى که داراى اخلاق پسندیده است خداوند را بر داشتن آن اخلاق سپاس گوید و کسى که چنین اخلاقى در وجودش نیست باید به درگاه خداى عزوجل تضرع و زارى کند و اخلاق نیکو را از خداوند درخواست کند.
-راوى گوید:- عرض کردم : فدایت شوم آن اخلاق نیک چیست؟ حضرت فرمود: پارسایى ، قناعت ، صبر و شکر، بردبارى ، حیا سخاوت، شجاعت ، غیرت ، نیکو کارى ، راستگویى ، امانتدارى. حدیث60
4)امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که معصیت الهى را از خوف خداى تبارک و تعالى ترک کند خداوند او را در روز قیامت خوشنود مى سازد.حدیث222
5)از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمود: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله عده اى را به جنگ فرستاد، چون از جنگ بازگشتند فرمود: آفرین به گروهى که پیکار کوچکتر را سپرى کردند و پیکار بزرگتر بر عهده آنان به جاى مانده است، گفته شد: اى فرستاده خدا پیکار بزرگتر چیست؟ فرمود پیکار با نفس.حدیث1
نام کتاب :جهاد با نفس تالیف :شیخ حر عاملى قدس سره مترجم : على افراسیابى
حضرت باقر علیه السّلام روز جمعه اول ماه رجب سال پنجاه و هفت در شهر مدینه متولد شد، بعضى هم گفتهاند: تولد آن جناب روز سوم صفر بوده است، و در ذى الحجه سال یک صد و چهاردهم هجرى از جهان رفت و بعضى گمان کردهاند وفات آن جناب در ماه ربیع الاول بوده، در هنگام وفات پنجاه و هفت سال از عمر شریفش گذشته بود.
مادر حضرت باقر امّ عبد اللَّه دختر حضرت مجتبى علیه السّلام بود، و لذا آن جناب از دو جهت هاشمى و علوى بودند، و قبر شریفش در بقیع کنار قبر پدر بزرگوار و عم گرامیش حضرت امام حسن علیهم السّلام واقع شده است، مدت چهار سال در زمان جدش امام حسین علیه السّلام و سى و نه سال هم در حیات پدرش زندگى کرد و هژده سال پس از پدرش امامت کرد ایام آن جناب مصادف بود با ولید بن عبد الملک و سلیمان بن عبد الملک و عمر بن عبد العزیز و یزید بن عبد الملک، و در هنگام خلافت هشام بن عبد الملک از دنیا رفت.
برگرفته ازنرم افزار گنجینه روایات نور، کتاب زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام
حضرت باقر(علیه السّلام): اسلام پنج پایه دارد: نماز، زکات، حج، روزهى ماه رمضان، ولایت و دوستى ما اهلبیت؛ در آن چهار تا رخصت و ارفاق هست- چنان که فقیر نباید زکات بدهد، غیر مستطیع واجب نیست حج برود، مریض نشسته نماز مىگذارد، و روزه را مىخورد- اما ولایت از هیچکس ساقط نیست، مریض، سالم، ثروتمند و فقیر بر همه لازم است. حضرت باقر- علیه السّلام- به ابى بکر حضر مىفرمود: مىدانى چند نماز بر میت خوانده مىشود؟ گفت: نه، فرمود: پنج تکبیر از پنج نماز یومیه گرفته شده، از هر نمازى یک تکبیر، (پس گویا پنج نماز بر او خوانده شده)
حضرت باقر(علیه السّلام): گروهى از مشرکان را نزد پیغمبر- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- آوردند، دستور داد آنها را بکشند، به جز یک نفر، آن فرد پرسید: به چه مناسبت مرا آزاد کردید؟ فرمود: جبرئیل خبر داد که تو پنج صفت نیکو دارى که خدا و پیغمبر آنها را دوست دارند: غیرت زیاد نسبت به ناموس، سخاوت، خوش اخلاقى، راستگویى و شجاعت. مشرک با شنیدن این مطلب اسلام آورد و ثابت ماند تا در یکى از جنگها در رکاب پیغمبر- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- شهید شد.
امام باقر(علیه السّلام)فرمود: پدرم سفارش کرد: با پنج کس همنشینى و رفاقت نکن حتى در بین راه: 1- فاسق، که ترا به یک لقمه بلکه کمتر مىفروشد. گفتم: پدر جان! کمتر از لقمه چیست؟ فرمود: به طمع لقمهاى که به آن هم نمىرسد. 2- بخیل، زیرا در سختترین مواقع احتیاج مالش را از تو دریغ مىکند. 3- دروغگو، که چون سراب، دور را نزدیک و نزدیک را دور مىنماید. 4- احمق، که گاهى مىخواهد نفع برساند ضرر مىزند. 5- کسى که با خویشان خود ناسازگارى مىکند، که خدا او را در سه جاى قرآن لعنت کرده است.
حضرت باقر(علیه السّلام)فرمود: خداوند سه امتیاز به مؤمن داده: عزت دنیا، رستگارى آخرت، و عظمت در دل ستمکاران.
حضرت باقر- علیه السّلام- فرمود: خداوند بهشتى دارد که جز سه کس را در آن راه ندهد: مردى که به ضرر خود حق را بگوید، کسى که براى خدا بدیدن برادر مؤمن رود، و آنکه براى خدا مؤمنى را بر خود ترجیح دهد.
امام باقر(علیه السّلام)فرمود: سه چیز بلندى درجه است، سه چیز کفاره گناه، و سه چیز کشنده، و سه چیز نجاتبخش؛ اما بلندى مقام: در سلام کردن به همهى افراد، مهمانى کردن، و نماز نیمه شب است.
و اما کفاره: در زمستان شاداب وضو گرفتن، شب و روز به مسجد رفتن، و مواظبت بر جماعت است.
و اما کشنده: بخلى که از آن پیروى کنند، هوى و هوسى که دنبالش روند، و خودپسندى.
و اما نجات بخش: ترس از خدا در نهان و عیان، اقتصاد در توانگرى و فقر، و سخن عادلانه در خرسندى و خشم.
حضرت باقر(علیه السّلام-)فرمود: پس از اینکه نوح درباره امتش نفرین کرد شیطان آمد و گفت: تو به من احسانى کردهاى مىخواهم عوض آنرا بدهم. نوح فرمود: پناه بر خدا که من به تو خدمتى کرده باشم، چه احسانى به تو کردهام؟ گفت: آرى تو نفرین کردى خدا قومت را غرق کرد و دیگر کسى نماند که من رنج گمراه کردنش را تحمل کنم، و تا قرن بعدى بیاید من راحتم. حضرت نوح فرمود: اینک چه پاداشى مىخواهى بدهى؟ گفت: مرا در سه جا یاد کن که در این سه مورد من از هر وقت به انسان نزدیکترم: وقت غضب، هنگام حکم بین دو نفر، و موقعیکه با زن نامحرمى نشستهاى و دیگرى نیست.
امام باقر(علیه السّلام)فرمود: ظلم سه گونه است: قابل آمرزش، غیر قابل بخشش، و ظلمى که صرفنظر نمىشود؛ اول ظلم به نفس است که گناهانى بکند بین خود و خدا، دوم شرک (و پرستش غیر خدا) است سوم حقوق مردم.
برگرفته ازنرم افزار گنجینه روایات نور، کتاب نصایح