سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا علی ابن الحسین(علیهما السلام)

امام سجاد (ع) : هر بامداد زبان انسان بر دیگر اعضای بدن توجه می کند و می گوید چگونه هستید ؟ حالتان چطور است ؟ آنها می گویند : اگر تو ما را رها کنی خوبیم(اگر تو با حرف زدن گناه نکنی خوبیم ) خدا را خدا نسبت به ما بیاد آور .  و او را به خدا قسم می دهند و می گویند : پاداش و کیفر ما تنها بخاطر توست ( یعنی اگر انسان پاداش کسب کند با استفاده از زبان است و اگرانسان عذابی هم شود بخاطر زبان است ) اصول کافی جلد 3 صفحه 177

امام سجاد (ع) : مردی از امام زین العابدین (ع) سوال کرد : ملاک پذیرش نماز چیست ؟ امام (ع) در پاسخ فرمود : ولایت و دوستی ما  ( اهل بیت (ع) ) و برائت از دشمنان ما. بحارالانوار جلد 84 صفحه 245

امام سجاد (ع) : بهترین مردم هر زمان کسانی هستند که منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) هستند.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122

حضرت امام سجاد (ع) : مرد واقعی، مرد تمام، مرد خوب و شایسته کسی است که هوای نفس خود را پیرو اوامر الهی قرار دهد و غرائز خود را بر وفق رضای خداوند ارضا نماید.  الحدیث جلد 3 صفحه 288

بر نگین انگشتر حضرت حسین بن علی (ع) این جمله نقش بسته که هرگاه دانستی عمل کن و گروهی گفته اند که اولین مرحله علم سکوت کردن است بعد از آن شنیدن علم ، سپس نگهداری علم ، بعد عمل به آن علم ، بعد از آن نشر دادن علم است ، و در تفسیر گفته خدای تعالی سوره آل عمران آیه 183 ( دانش را پشت سرشان افکندند ) فرمود : عمل به علم و انتشار آن را وا گذاشتند. ارشاد القلوب جلد 1 صفحه37


یا زینب کبری (س) یا بنت علی(س)

جریان مجلس ابن زیاد

 

راوى گوید: بعد ابن زیاد در کاخش جلوس کرده، رأس مبارک حسین علیه السّلام در پیشش نهاده شد، و زنان و کودکان او نیز وارد شدند.

زینب دخت گرامى على علیه السّلام به صورت ناشناخته و متنکّره ای بنشست.

ابن زیاد لعین پرسید که کیست؟ گفته شد: زینب دختر علىّ، ابن زیاد رو بدو کرد و گفت: حمد مر خداى را که رسوایتان کرده بافته‏تان را باطل نمود.

زینب فرمود: همانا فاسق رسوا و فاجر مکذوب گردد و آن هم غیر ماست.

 

ابن زیاد: کار خدا را با برادر و اهل بیتت چگونه دیدى؟

زینب علیها السّلام فرمود: جز زیبایی چیزی ندیدم.

 

آنان (حسین و یارانش) گروهى بودند که خدا بر آنان شهادت را مقرّر داشته، و آنان به سوى قتلگاه خود شتافتند و زودا که خدا بین‏ تو و آنان جمع فرموده، بعد تو محاجّه و مخاصمه شوى، بنگر پیروزى از آن چه کسى خواهد بود، مادرت به عزایت بنشیند اى پسر مرجانه.

راوى گوید: ابن زیاد به غضب در آمد و گویا قصد قتل زینب را کرد.

عمرو بن حریث گفت: اى امیر، او زن است و زن به گفته‏اش مؤاخذه نگردد.

ابن زیاد: براستى که خدا با قتل برادر طاغى تو و عاصیان از اهل بیتت قلبم را شفا بخشید!!!

زینب علیها السّلام: بزرگ مرا کشتى، شاخه‏هایم را قطع کردى، و بنیادم را از بن بر آوردى، اگر شفاى تو این بود که بدان رسیدى.

ابن زیاد لعنة اللَّه علیه: این زن سجع پرداز است (با آرایه سخن مى‏گوید) سوگند به جانم پدر تو نیز شاعر بود.

زینب علیها السّلام: اى ابن زیاد، زن را با سجع چه کار؟

بعد ابن زیاد علیه اللّعنة به علىّ بن الحسین توجّه کرد و گفت: این کیست؟

گفته شد: علىّ بن الحسین.

ابن زیاد: مگر علىّ بن الحسین را خدا نکشت؟!

زین العابدین علیه السّلام: برادرى به نام على بن الحسین داشتم که مردم او را کشتند.

ابن زیاد لعنة اللَّه علیه: بلکه خدا او را کشت.

سجّاد علیه السّلام: «خداوند به گاه مرگ، جانها را مى‏گیرد».

ابن زیاد علیه لعائن اللَّه: تو را آن جرأت است که جوابم را بگویى، ببریدش و گردش را بزنید.

زینب سلام اللَّه علیها سخن آن پلید را بشنید و فرمود: اى ابن زیاد، کسى از ما را باقى نگذاردى اگر بر قتل او عزم کردى مرا نیز با وى بکش.

امام سجاد علیه السّلام به عمّه‏اش فرمود: «عمّه، خاموش باش تا با وى سخن بگویم».

بعد امام (ع) رو به ابن زیاد کرد و فرمود: «آیا به کشته شدن تهدیدم مى‏کنى، مگر ندانستى که کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست».

بعد ابن زیاد علیه لعائن اللَّه فرمان داد تا على بن الحسین علیهما السّلام و اهل البیت را در خانه‏اى کنار مسجد اعظم اسکان دهند.

زینب علیها السّلام فرمود: نزد ما زن عربیّه نیاید فقط امّهات ولد یا کنیزان آیند چه آنان اسیر بودند آن گونه که ما اسیریم.

بعد ابن زیاد علیه لعائن اللَّه فرمان داد تا رأس انور حسین علیه السّلام را در بازار و کوى و برزن کوفه بگردانند.

چه زیبا و سزاوار است که اشعار یکى از دیده‏وران را که در سوگ شهیدى از آل رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله سروده بیاورم و بدان تمثّل جویم:

        

رأس ابن بنت محمّد و وصیّه             للنّاظرین على قناة یرفع‏

 رأس دخترزاده محمّد و وصىّ او، براى تماشاگران بالاى نیزه مى‏رود

         

و المسلمون بمنظر و بسمع             لا منکر منهم و لا متفجّع‏

 و مسلمانان مى‏دیدند و مى‏شنیدند، هیچ کس را حالت انکار یا درد فاجعه نبود

         

کحلت بمنظرک العیون عمایة             و اصمّ رزؤک کلّ اذن تسمع‏

 منظر روى تو دیده‏ها را سرمه کورى کشید، و مصیبت تو هر گوش شنوا را کر کرد

         

ایقظت أجفانا و کنت لها کرى             و انمت عینا لم تکن بک تهجع‏

 دیدگانى که تو مایه آرامش آنها بودى اکنون بیدار، و آنها را که از ترس تو خواب نداشتند به خواب بردى‏

         

ما روضة الّا تمنّت انّها             لک حفرة و لخطّ قبرک مضجع‏

 روضه‏اى در روى زمین نیست جز آن که آرزوى مرقد تو شدن را دارد

لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص 177


خطبه امام سجاد بعد از واقعه کربلا

امام زین العابدین علیه السّلام و بعد از حمد و ثناى خداوند و یاد از پیامبر و تجلیل ازو آن گونه که سزاوار بود و پس از درود بر حضرتش فرمود:

مردم! آن کو که مرا شناخته شناخت، و آن کس که مرا نشناخت خود را معرّفى مى‏کنم، من علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابى طالبم، من فرزند مذبوح در کرانه شط فراتم بدون آن که خونى یا ارثى از وى طلبکار باشند. من فرزند آنم که هتک حریم حرمت وى شده، مال و نعمت وى به یغما رفته، عیالش به اسارت گرفته شده، من فرزند کسى هستم که او را بگرفته کشتند و همین افتخار مرا بس.

مردم! شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که به پدرم نامه نگاشتید، و با وى نیرنگ باختید و بدو عهد و پیمان سپردید و بیعتش را به گردن گرفتید، و آنگاه رهایش کرده کمر به قتلش بستید؟! نابود بادید بدان چه براى خود از پیش فرستادید، و بدا به آراى شما، با کدام دیده مى‏توانید به رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله بنگرید آن گاه که این سخن را پیش کشد: عترتم را کشتید و حرمتم را هتک کردید، شما از امّت من نیستید؟! راوى گوید: از هر سو صداها بلند شد، در حالى که به یک دیگر مى‏گفتند: هلاک شدید و نمى‏دانید؟

امام فرمود: خدا رحمت کند آن را که نصیحتم را پذیرفته وصیّتم را در باره امر خدا و در باره پیامبر و اهل بیتش حفظ کند، چه او الگوى نیکوى ماست.

همگان گفتند: اى فرزند رسول اللَّه! همه ما سامع و مطیع و حافظ ذمّه شمائیم. (در خطّ تسلیم و اطاعت فرمان توایم) و از شما روى بر نمى‏تابیم، فرمان ده رحمت خدا بر تو باد، ما با دشمن تو در جنگ و با هر که سازش کنى در خط سازشیم ما یزید را دستگیر مى‏کنیم، از ستمکاران به شما و ما برائت مى‏جوییم. امام علیه السّلام فرمود: هیهات، هیهات، اى نیرنگ بازان بى‏وفا، چه حیله‏ها که بین شما و شهواتتان نیست! آیا مى‏خواهید با من آن کنید که از پیش با پدرم کردید؟! نه سوگند به پروردگار راقصات، زیرا آن جراحات هنوز التیام نیافته، این دیروز بود که پدرم صلوات اللَّه علیه با اهل بیتش به شهادت رسیدند، و فراموشم نمى‏شود مصیبت گم کردن رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و مصیبت از دست دادن پدرم و فرزندانش، دردش در کامم، و تلخى آن بین حنجره و گلویم جا گرفته، غصّه‏هایش سینه‏ام را مى‏فشارد.

خواسته‏ام از شما این است که: به نفع ما و به زیان ما مباشید.

      

      

لا غرو ان قتل الحسین و شیخه            قد کان خیرا من حسین اکرما

شگفتى نباشد اگر حسین شهید شد، پدرش از حسین بهتر و گرامیتر بود

      

فلا تفرحوا یا اهل کوفان بالّذى             اصاب حسینا کان ذلک اعظما

اى کوفیان بدان چه به حسین رسید شادمان مباشید که این مصیبت بسى بزرگتر باشد

        

قتیل بشطّ النّهر روحى فداؤه             جزاء الّذى اراده نار جهنّما

شهید در کرانه نهر که جانم فدایش باد، و کیفر آن کس که با او چنین کرد آتش جهنّم است

 

بعد فرمود: از شما همین قدر بسنده کنیم که له و علیه ما مباشید.

لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص 176


خطبه حضرت در صبح عاشورا و اتمام حجّت بر کوفیان

خطبه حضرت در صبح عاشورا و اتمام حجّت بر کوفیان

و آنگاه‌ حضرت‌ مرکب‌ خود را طلبیده‌ و سوار شدند، و با صدای‌ بلند بطوریکه‌ همگی‌ می‌شنیدند چنین‌ خطبه‌ای‌ ایراد نمودند:

« ای‌ مردم‌! گفتار مرا بشنوید! و شتاب‌ نکنید تا آنچه‌ حقّ شماست‌ بر من‌ از اندرز و موعظه‌، شما را بدان‌ پند دهم‌؛ و عذر خود را در حرکت‌ از مکّه‌ بسوی‌ شما برای‌ شما بیان‌ کنم‌! پس‌ اگر از درِ انصاف‌ در آئید و عذر مرا بپذیرید که‌ البتّه‌ نیکبخت‌ باشید! و دیگر راه‌ مقاتله‌ و جنگ‌ با من‌ بر روی‌ شما بسته‌ می‌گردد! و اگر عذر مرا نپذیرید و حجّت‌ مرا کافی‌ ندانید، پس‌ در آن‌ هنگام‌ رأی‌ خود و شریکان‌ خود را روی‌هم‌ گرد آورده‌، تا اینکه‌ کار شما و امر شما بر شما پوشیده‌ نماند؛ و سپس‌ بدون‌ هیچ‌ مهلتی‌ به‌ من‌ بپردازید و کار خود را یکسره‌ کنید! بدانید که‌ صاحب‌ اختیار و ولیّ من‌ خداست‌ که‌ قرآن‌ کریم‌ را بفرستاد؛ و او زمام‌ امور مردمان‌ صالح‌ را در دست‌ دارد.»

پس‌ حمد خدای‌ را بجا آورد، و ثنای‌ او بگفت‌، و درود بر پیغمبر بفرستاد، و هیچ‌ خطیبی‌ دیده‌ نشد نه‌ قبل‌ از او و نه‌ بعد از او که‌ چنین‌ با بلاغت‌ در گفتار خود مطالب‌ را ادا کند.

و پس‌ از آن‌ فرمود: اوّل‌ نَسَب‌ مرا در نظر آورید! و ببینید من‌ کیستم‌؟ و سپس به‌ افکار خود مراجعه‌ کنید و آن‌ را مورد عتاب‌ و سرزنش‌ قرار دهید!‌ ببینید ‌آیا کشتن‌ من‌ برای‌ شما سزاوار است‌؟! و‌ای پاره‌ کردن‌ حرمت‌ من‌ بر شما جائز است‌؟! مگر من‌ پسر دختر پیغمبر شما نیستم‌؟ مگر من‌ پسر وصیّ پیغمبر و پسر عموی‌ او که‌ اوّل‌ مؤمن‌ و تصدیق‌ آورنده‌ به‌ رسول‌ الله‌ و به‌ آنچه‌ از جانب‌ خدا بر او نازل‌ شده‌ بود نیستم‌؟ مگر حمزه‌ سیّد الشّهداء عموی‌ پدر من‌ نیست‌؟ مگر جعفر که‌ به‌ دو بال‌ خود در بهشت‌ پرواز می‌کند، عموی‌ من‌ نیست؟

آیا مگر به‌ شما نرسیده‌ است‌ گفتار رسول‌ خدا که‌ درباره‌ من‌ و برادرم‌ فرمود: هَذَانِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه.« این‌ دو نفر دو سیّد و آقای‌ جوانان‌ بهشتند.»؟

پس‌ اگر مرا در این‌ گفتار تصدیق‌ دارید و بدانید که‌ من‌ راست‌ می‌گویم‌؛ و سوگند به‌ خدا از وقتی‌ که‌ دانسته‌ام‌ خداوند دروغگو را دشمنِ مبغوض‌ شمرده‌ است‌، سخن‌ دروغی‌ را بر زبان‌ نیاورده‌ام‌ (از کشتن‌ من‌ صرف‌ نظر کنید)! و اگر گفتار مرا باور ندارید و این‌ کلام‌ را تکذیب‌ می‌کنید، اینک‌ در میان‌ شما کسی‌ هست‌ که‌ شما را خبر دهد! از جابربن‌ عبدالله‌ أنصاری‌ و أبوسعید خُدری‌ و سَهْل‌بن‌ سَعد ساعدیّ و زید بن‌ أرقَم‌ و أنس‌ بن‌ مالک‌ سؤال‌ کنید! آنان‌ به‌ شما خبر می‌دهند که‌ رسول‌ خدا درباره‌ من‌ و برادرم‌ چنین‌ فرموده‌ است‌. آیا این‌ معنی‌ مانع‌ و حاجز از ریختن‌ خون‌ من‌ نمی‌شود؟

شمر گفت‌: آن‌ کسیکه‌ بفهمد تو چه‌ می‌گوئی‌، خدا را بر یک‌ جانب‌ عبادت‌ کرده‌ است‌!

حبیب‌ بن‌ مظاهر در پاسخ‌ شمر گفت‌: سوگند به‌ خدا که‌ من‌ می‌بینم‌ تو را که‌ خدا را بر هفتاد جانب‌(از شکّ و شبهه‌) عبادت‌ می‌کنی‌! خداوند بر دل‌ تو مُهر زده‌ است‌.( و دیگر یارای‌ فهم‌ و ادراک‌ ندارد.)

حضرت‌ سیّد الشّهداء فرمود: اگر در این‌ امر شکّ دارید،‌آیا در این‌ هم‌ شکّ دارید که‌ من‌ پسر دختر پیغمبر شما هستم‌؟! سوگند به‌ خدا در میان‌ مشرق‌ و مغرب‌ عالم‌، پسر دختر پیغمبری‌ غیر از من‌، نه‌ در میان‌ شما و نه‌ در میان‌ غیر شما نیست‌!‌ وای‌ بر شما!‌ آیا کسی‌ را از شما کشته‌ام‌ که‌ به‌ طلب‌ قصاص‌ گرد آمده‌اید؟ یا مالی‌ را از شما تملّک‌ نموده‌ام‌، یا جراحتی‌ و زخمی‌ زده‌ام‌ که‌ برای‌ تلافی آمده‌اید؟!

‌ هیچیک‌ از آنان‌ سخنی‌ نگفت!

حضرت‌ ندا سر داد: ای‌ شَبَث‌ بن‌ رِبْعِیّ! و ای‌ حجّار بن‌ أبْجُر! و ای‌ قَیس‌ بن‌ أشعَث‌! و ای‌ یزید بن‌ حارِث‌!‌ آیا شما به‌ من‌ در نامه‌ ننوشتید که‌: میوه‌های‌ درختان‌ رسیده‌ است‌! و اطراف‌ زمین‌ سرسبز گردیده‌است‌! اگر به‌ سوی‌ ما بیائی‌، به‌ سوی‌ لشکری‌ آماده‌ معاونت‌ و کمک‌ در تحت‌ فرمان‌ خود خواهی‌ آمد؟!

قیس‌ بن‌ اشعث‌ گفت‌: ما نمی‌دانیم‌ تو چه‌ می‌گوئی‌! ولیکن‌ برای‌ حکم‌ و فرمان‌ پسر عمویت‌ (یزید) تنازل‌ کن‌؛ آنان‌ برای‌ تو نمی‌خواهند مگر آنچه‌ را که‌ تو بپسندی!

« حضرت‌ سیّد الشّهداء علیه‌ السّلام‌ در اینحال‌ فرمود: نه‌ سوگند به‌ خدا! چون‌ ذلیلان‌ دست‌ ذلّت‌ به‌ شما ندهم‌! و مانند بردگان‌ بار ظلم‌ و ستم‌ شما را به‌ دوش‌ نمی‌کشم‌!

و پس‌ از آن‌ فرمود: ای‌ بندگان‌ خدا! من‌ پناه‌ می‌برم‌ به‌ پروردگار خودم‌ و پروردگار شما از اینکه‌ مرا سنگباران‌ کنید!‌ من‌ پناه‌ می‌برم‌ به‌ پروردگارم‌ و پروردگار شما از هر متکبّری‌ که‌ بروز پاداش‌ و حساب‌ ایمان‌ ندارد.»

‌برگرفته از کتاب

لمعات الحسین علیه‌السلام           نام مؤلف: سیّد محمّد حسین‌ حسینی‌ 


دعای حضرت در صبح عاشورا

دعای حضرت در صبح عاشورا

از حضرت‌ سیّد السّاجدین‌ و زین‌ العابدین‌ علیه‌ السّلام‌ روایتست‌ که‌:

« و چون‌ صبحگاهان‌ لشکر به‌ نزد حسین‌ علیه‌ السّلام‌ آمدند، دستهای‌ خود را بلند نموده‌ و عرضه‌ داشت:

بار پروردگارا! در تمام‌ غصّه‌ها و اندوه‌ها، تو محلّ اتّکاء و اعتماد من‌ می‌باشی‌! و در هر گرفتاری‌ و شدّت‌، تو محلّ امید من‌ هستی‌! و در هر حادثه‌ای‌ که‌ بر من‌ فرود آید و هر نازله‌ای‌ که‌ بر من‌ وارد شود، تو محلّ اطمینان‌ و استعداد من‌ می‌باشی‌! چه‌ بسیار از هموم‌ و غموم‌ خود را که‌ دل‌ در آن‌ ناتوان‌ می‌شد، و حیله‌ و چاره برای‌ رفع‌ آن‌ کوتاه‌ می‌آمد،‌ و دوست‌، انسان‌ را تنها می‌گذاشت‌، و دشمن‌ زبان‌ به‌ شماتت‌ می‌گشود؛ من‌ بارِ آن‌ حوادث‌ و هموم‌ را بسوی‌ تو آوردم‌، و شِکوه‌ آن‌ را به‌ تو نمودم‌؛ به‌ جهت‌ میل‌ و رغبتی‌ که‌ به‌ تو داشتم‌ و به‌ غیر از تو نداشتم‌؛ پس‌ خداوندا تو همه‌ آنها را برطرف‌ نمودی‌! و امر مرا کفایت‌ کردی‌! بنابراین‌ ای‌ خدای‌ من‌! تو ولیّ تمام‌ نعمت‌ها هستی‌! و صاحب‌ هر نیکوئی‌! و منتهای‌ تمام‌ رغبت‌ها می‌باشی!»

‌برگرفته از کتاب

لمعات الحسین علیه‌السلام           نام مؤلف: سیّد محمّد حسین‌ حسینی‌ طهرانی


پنج کار را انجام بده

پنج کار را انجام بده ، بعد هر گناهى مى خواهى بکن !

مردى خدمت امام حسین علیه السلام رسید، و عرض کرد که شخص ‍ گنه کارى هستم و نمى توانم خود را از معصیت نگهدارم. لذا نیازمند نصیحتی از شما مى باشم . امام علیه السلام فرمودند:
پنج کار را انجام بده ، بعد هر گناهى مى خواهى بکن !
اول : روزى خدا را نخور، هر گناهى مایلى بکن !
دوم : از ولایت خدا خارج شو، هر گناهى مى خواهى بکن !
سوم : جایى را پیدا کن که خدا تو را نبیند، سپس هر گناهى مى خواهى بکن !
چهارم : وقتى ملک الموت براى قبض روح تو آمد اگر توانستى او را از خودت دور کن و بعد هر گناهى مى خواهى بکن !
پنجم : وقتى مالک دوزخ تو را داخل جهنم کرد، اگر امکان داشت داخل نشو و آن گاه هر گناهى مایلى انجام بده!

داستانهاى بحارالانوار جلد 1، به نقل از بحار، ج 87، ص 126

 


گریه حضرت ابراهیم(ع) برای امام حسین(ع)

ماجرای قربانی دادن حضرت ابراهیم (ع) و گریه برای امام حسین (ع) 

 

امام رضا علیه السلام فرمودند: هنگامی که حق تعالی حضرت ابراهیم را امر فرمود که جای فرزندش اسماعیل بره ای را که برایش فرستاده بود قربانی نماید، ابراهیم (ع) غمگین شد و به درگاه خداوند عرضه داشت: بار پروردگارا! ای کاش فرزندم اسماعیل را به عنوان قربانی از من قبول می نمودی تا هدیه ای ناقابل در محضر حضرتت تقدیم کرده بودم و به سبب صبر در مصیبت از دست دادن فرزند در نزد تو مقربتر می گشتم. پس خداوند به سوی ابراهیم وحی فرستاد که ای ابراهیم از میان مخلوقاتم چه کسی را بیشتر دوست داری؟ ابراهیم عرض کرد: پروردگارا احدی را بیشتر از حبیب تو محمد مصطفی (ص) دوست تر ندارم. پس به سویش وحی شد: آیا محمد (ص) را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ ابراهیم عرضه داشت: او را از خودم هم بیشتر دوست دارم. وحی شد: آیا فرزند محمد (ص) را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت را؟ ابراهیم عرضه داشت: بلکه فرزند او را. پس به سویش وحی شد: آیا قربانی شدن فرزند او به دست دشمنانش از روی ظلم تو را بیشتر ناراحت می سازد یا قربانی شدن فرزند خود به دست خودت در راه اطاعت امر من؟ ابراهیم گفت: بلکه قربانی شدن فرزند محمد (ص) بر دست دشمنان دلم را بیشتر بدرد می آورد. پس حق تعالی فرمود: بدان ای ابراهیم در آینده می آیند گروهی که ظاهراً از امت محمد (ص) هستند و ظالمانه و نامردانه فرزند او حسین بن علی (ع) را مظلومانه همچون برّه ای سر می برند و به این کارشان خوشحالی نمایند. وقتی جناب ابراهیم این قضیه را شنید ناله ای زد و فریاد او بلند شد و دل او به درد آمد  و شروع کرد به گریه کردن. پس از جانب  حق تعالی خطاب رسید ای ابراهیم به خاطر این ناله و گریه ای که بر حسین (ع) زدی پاداشی همچون بریدن سر اسماعیل به تو عطا می کنم و مقامی بالاتر از مقامی را که در راه از دست دادن او صبر بر مصائب او به تو می رسید برایت در نظر می گیرم و ای ابراهیم بدان به خاطر این گریه ای که بر مصیبت قتل حسین بن علی (ع) نمودی بر ذات خودم واجب نمودم که تو را به بلندترین درجات کسانی که به آنها ثواب داده ام برسانم.

و این است معنی قول خدای عظیم الشان سورة صافات آیة 107 : «و فدیناه بذبح عظیم» «و فدا نمودیم و بخشیدیم سر بریدن اسماعیل را بر ابراهیم به خاطر ذبحی عظیم تر» 

عیون اخبار الرضا جلد 1 صفحه 151

 


محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر

روز سوم محرم عمر بن سعد به سرپرستى چهار هزار سواره از کوفه حرکت کرد و در نینوا وارد شد بمجرد ورود به عروة بن قیس دستور داد حضور حسین ع رفته سؤال کند براى چه مقصودى به این سرزمین وارد شدى و هدف شما چیست؟ عروه از همان عده بود که دعوت نامه براى حسین (ع) نوشته بود بهمین مناسبت از انجام امریه پسر سعد خوددارى کرده و بالاخره عمربن سعد بهر یک از رؤسائى که به آن حضرت نامه نوشته بودند همین امریه را نمود. لیکن تیرش بخطا خورده و غرضش عملى نشد و تنها کسى که براى این کار پیش قدم شد کثیر بن عبد اللَّه شعبى است که سوارى دلاور و از هیچ چیزى رو گردان نبود براى شرفیابى حضور اقدس پیشنهاد داده و گفت من بجانب حسین خواهم رفت و هر گاه دستور باشد مى‏توانم او را ناگهان بقتل برسانم.

عمر گفت نمى‏خواهم او را بقتل آورى بلکه مأموریت تو آنست که پیش وى رفته و بپرسى براى چه هدفى بدین صوب آمده.

کثیر طبق مأموریت به سمت خیام طاهرات (خیمه های کاروان امام حسین(ع)) حرکت کرد ابو ثمامه صائدى بمجردى که او را دید به حضرت ابا عبد اللَّه عرضه داشت اینک بدترین و خونریزترین مردم روى زمین بجانب شما مى‏آید آنگاه به طرف او توجه کرده چون نزدیک خیام طاهرات رسید گفت هر گاه مى‏خواهى بحضور اقدس حسینى شرفیاب شوى شمشیرت را بمن بده گفت سوگند بخدا چنین کارى نخواهم کرد و مناسب هم نمیدانم و من فرستاده ای بیش نیستم اگر حاضر شدید سخن مرا بپذیرید مأموریتم را انجام میدهم و گر نه بازمى‏گردم ابو ثمامه گفت هر گاه حاضر نمى‏شوى شمشیرت را بمن بدهى اجازه بده تا وقتى مشغول ابراز مأموریت هستی من قائمه شمشیر ترا بدست بگیرم گفت هیچ گاه بدان دست پیدا نخواهى کرد(یعنی هرگز).

ابو ثمامه گفت اکنون مأموریتت را بمن بگو تا بحضور مبارک(امام حسین(ع ))عرضه بدارم و من ترا براى‏ آنکه آدم بدکار و خونریزى هستی اجازه نمیدهم با این حال بحضور مبارک (امام حسین(ع)) شرفیاب شوى، کثیر متغیر شده و بیکدیگر ناسزا گفتند و باز گشت و پیش‏آمد را باطلاع پسر سعد رسانید.پسر سعد قرة بن قیس حنظلى را بحضور خوانده و گفت واى بر تو بدون چون و چرا بحضور مبارک حسینى شرفیاب شده سبب آمدن او را باین سرزمین جویا شو.

قره بر حسب امر بجانب خیام طاهرات روان شد بمجردى که حسین (ع) او را دید از یاران خود پرسید آیا این مرد را مى‏شناسید؟

حبیب بن مظاهر بعرض رسانید آرى این مرد پسر خواهر ما و از مردم حنظله تمیم است و من کاملا با او آشنائى دارم و او را آدمى راستگو میدانم و خیال نمى‏کردم جزء یاران پسر زیاد باشد خلاصه قرة بن قیس وارد شد و سلام کرد و خواسته پسر سعد را بعرض مبارک رسانید.

حضرت فرمود سبب نزول من آن بوده که همشهریهاى شما دعوت نامه‏ها براى من نوشتند و مرا باین سرزمین دعوت کردند اینک هر گاه از آمدن من اکراه دارید باز میگردم.(شاید امام حسین(ع) با بیان این جمله قصد اثبات ظالم بودن ابن زیاد را برای اطرافیان او داشته چرا که در ادامه میخوانیم که ابن زیاد بعد از خواندن نامه عمربن سعد جمله ای میگوید که به وضوح بیانگر ظالم بودن ابن زیاد است)

حبیب در بازگشت قرة بن قیس با وى ملاقات کرد و گفت واى بر تو چگونه از یارى این مرد که خداى متعال ترا ببرکت وجود پدرانش هدایت کرده و لباس بزرگوارى بر اندام تو پوشانیده دست بر- میدارى و بجانب مردم ستمگر بازمى‏گردى؟ پاسخ داد من اینک مأمورم باید بروم نتیجه مأموریتم را معروض بدارم آنگاه در کار خود اندیشه خواهم کرد.

قره پیش پسر سعد آمده نتیجه را بازگفت پسر سعد اظهار داشت امید است خداى متعال مرا به نبرد با او دچار نفرماید آنگاه نامه ذیل را به پسر زیاد نوشت.

بنام خدا بمجردى که در برابر حسین فرود آمدم رسولى فرستادم تا از هدف او اطلاع حاصل‏                     

کرده و بدانم براى چه بصوب عراق آمده در نتیجه معلوم شد مردم عراق او را باین صوب دعوت کرده و او طبق درخواست نامبردگان بسرزمین عراق وارد شده و اضافه کرده: هر گاه از آمدن من ناراحتید و رأیتان برگشته بمحل خود بازگشت خواهم کرد.

این نامه را براى پسر زیاد فرستاد. حسان عبسى مى‏گوید من در حضور پسر زیاد بودم نامه پسر سعد رسید وى پس از مطالعه نامه او گفت «الان که چنگالهاى کینه ما بر گردن او فرورفته آرزومند است که رهائى پیدا کند خیال نابجائى است و راه فرارى ندارد» آنگاه این نامه را به پسر سعد نوشت:

نامه تو بما رسید و مضمون آن را ملاحظه کردیم اینک پس از رسید این نامه بحسین پیشنهاد کن او و یارانش با یزید بیعت کنند و اگر براى انجام این خواسته اقدام کردند و به بیعت یزید درآمدند ما پس از این در باره آنها اندیشه خواهیم کرد.

بر گرفته از کتاب

 ارشاد  ترجمه ساعدى خراسانى             فصل - 3 آغاز حرکت حسین(ع)


خطبه حضرت امام حسین(ع) در مکّه مکرمه

خطبه‌ ‌حضرت‌ در مکّه‌ مکرمه‌ در حین‌ اراده‌ خروج‌ به‌ کربلا

« و روایت‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ حضرت‌ سیّد الشّهداء علیه‌السّلام‌، آهنگ‌ خروج‌ به‌ سوی‌ عراق‌ را نمودند در مکّه‌ مکرّمه‌ برای‌ ایراد خطبه‌ ایستاده‌ و چنین‌ گفتند:

حمد و سپاس‌ سزاوار خداست. آنچه‌ را که‌ خدا بخواهد خواهد شد. و قوّه‌ و قدرتی‌ نیست‌ مگر بخدا. و درود بر رسول‌ و فرستاده‌ او باد.

مرگ‌ بر فرزندان‌ آدم‌ به‌ مثابه‌ گردنبند بر گردن‌ دختر جوان‌ کشیده‌ و بسته‌ شده است‌. و چه‌ بسیار در آرزو و اشتیاق‌ ملاقات‌ و دیدار رفتگان‌ از خاندان‌ خود هستم‌، همانند اشتیاقی‌ که‌ یعقوب‌ به‌ دیدار یوسف‌ داشت‌. و برای‌ من‌ جائی‌ معیّن‌ و انتخاب‌ شده‌ است‌ که‌ باید پیکر من‌ در آنجا بیفتد، و من‌ باید به‌ آنجا برسم‌. گویا من‌ می‌بینم‌ که‌ بند بند مرا گرگان‌ بیابان‌ بین‌ نَواویس‌ و کربلا از هم‌ جدا می‌سازند، و از من‌ شکمبه‌های‌ تهی‌ خود را پر می‌کنند و انبانهای‌ گرسنه‌ خود را سرشار می‌نمایند. فرارگاهی‌ نیست‌ از روزیکه‌ در قلم‌ تقدیر گذشته‌ است‌. رضای‌ خدا رضای‌ ما اهل‌ بیت‌ است‌؛ بر امتحانات‌ و بلاهای‌ او شکیبائی‌ می‌نمائیم‌، و او اجر و مزد شکیبایان‌ را بطور اتمّ و اکمل‌ به‌ ما عنایت‌ خواهد نمود. از رسول‌ خدا، قرابتش‌ که‌ به‌ منزله‌ پودِ جامه‌ با اصل‌ و ریشه‌ آن‌ جدا نمی شود. و در بهشت‌ برین‌ گرداگرد او جمع‌ می‌شوند، و بدانها چشم‌ رسول‌ خدا تر و تازه‌ می‌گردد، و برای‌ آنها وعده‌ رسول‌ خدا تحقّق‌ می‌پذیرد.( وعده‌ای‌که‌ خداوند به‌ رسول‌ خدا داده‌ است‌ برای‌ اقربایش‌ منجّز و محقّق می گردد).

‌ پس‌ کسیکه‌ در میان‌ ماست‌، و حاضر است‌ جان‌ خود را ایثار کند، و خون‌ دل‌ خود را فدا کند، و برای‌ لقای‌ خدا نفس‌ خود را آماده‌ نموده‌ است‌؛ با ما کوچ‌ کند که‌ من‌ در صبحگاهان‌ عازم‌ رحیل‌ هستم‌؛ إن‌شآءالله‌ تعالَی‌.»