سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احکام روزه و روزه داری (بخش اوّل)

سلام به خدمت دوستان عزیزم؛

با توجه به اینکه به ماه مبارک رمضان نزدیک میشویم این فکر به ذهنم زد که احکامی که در مورد مسائل روزه بیان شده است را برای مخاطبان عزیز روی بلاگ قرار دهم تا اگر نتوانستیم که به رساله ها رجوع کنیم،همینکه در اینترنت میگردیم به احکام این ماه عظیم هم آگاه بشویم.

ضمناً باید عرض کنم که در این پست ها بنده فقط مطالب کلّی را درج کرده ام، اما اگر شما عزیزان سؤالاتی داشتید که مسائل ریزتری را شامل میشد،آنها را در قسمت نظرات برایم بفرستید تا انشاالله پاسخ آنها را نیز در پست های ویژه ای حد اکثر ظرف 24 ساعت برایتان در بلاگ قرار دهم.

برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) 3 صلوات ختم بفرمایید

 

1739- اول ماه به پنج چیز ثابت مى شود:

اول- آن که خود انسان ماه را ببیند.

دوم- آن کـه عـده اى کـه از گـفـته آنان یقین یا اطمینان پیدا مى شود، بگویند ماه رادیده ایم، و همچنین است هر چیزى که بواسطه آن یقین پیدا شود.

سوم- آن که دو مرد عادل بگویند که در شب ماه را دیده ایم به شرط این که صفت ماه را بر خلاف یـکـدیـگر نگویند و قول آنها قابل تصدیق باشد، پس اگر برخلاف هم صفت ماه را بگویند یا هوا ابر باشد و یا اگر آسمان صاف باشد هیچ کس غیر از دونفر نبیند کفایت نمى کند.

چـهـارم- آن کـه سـى روز از اول ماه شعبان بگذرد که بواسطه آن، اول ماه رمضان ثابت مى شود، وسى روز از اول رمضان بگذرد که بواسطه آن، اول ماه شوال ثابت مى شود.

پنجم- آن که حاکم شرع حکم کند که اول ماه است.

رساله عملیه حضرت آیت الله صافی گلپایگانی (دامت برکاته)

 

1739-اول ماه به چهار چیز ثابت مى شود:

اول: آن که خود انسان ماه را ببیند.

دوم: عـده اى کـه از گـفته آنان یقین یا اطمینان پیدا مى شود، بگویند ماه را دیده ایم و هم چنین است هر چیزى که به واسطه آن یقین یا اطمینان پیدا شود.

سـوم: دو مـرد عادل بگویند که در شب ماه را دیده ایم، ولى اگر صفت ماه را بر خلاف یکدیگر بگویند، اول مـاه ثابت نمى شود، و هم چنین است اگر شهادت آنان مبتلى به معارض- یا در حکم معارض- باشد مثلا اگـر گروه زیادى از مردم شهر استهلال نمایند، ولى بیش از دو نفر عادل کسى دیگر ادعاى رؤیت ماه را نـکـنـد، یا آن که گروهى استهلال کنند، و دو نفر عادل از میان آنان ادعاى رؤیت کنند، و دیگران رؤیت نـکنند، حال آن که دو نفر عادل دیگر در میان آنها باشد که در دانستن جاى هلال و در تیزبینى و در دیگر خصوصیات مانند آن دو عادل اول باشند، در این چنین موارد اول ماه به شهادت دو عادل ثابت نمى شود.

چـهـارم: سى روز از اول ماه شعبان بگذرد که به واسطه آن اول ماه رمضان ثابت مى شود، و سى روز از اول رمضان بگذرد که به واسطه آن، اول ماه شوال ثابت مى شود.

رساله عملیه حضرت آیت الله سیستانی (دامت برکاته)

 

1456-اول ماه از پنج طریق ثابت مى شود:

1ـ دیدن ماه با چشم، اما دیدن با دوربین و وسایل دیگرى از این قبیل کافى نیست.

2ـ شهادت عده اى که از گفته آنها یقین پیدا شود (هر چند عادل نباشند، همچنین هر چیزى که مایه یقین گردد).

3ـ شهادت دو مرد عادل، ولى اگر این دو شاهد صفت ماه را بر خلاف یکدیگر بگویند، یا نشانه هایى بدهند که دلیل بر اشتباه آنهاست به گفته آنها اول ماه ثابت نمى شود.

4ـ گذشتن سى روز تمام از اول ماه شعبان که اول ماه رمضان با آن ثابت مى شود، یا گذشتن سى روز تمام از اول ماه رمضان که اول ماه شوال ثابت مى شود (البته این در صورتى است که اول ماه قبل مطابق همین طریق ثابت شده باشد).

5ـ حکم حاکم شرع، به این صورت که براى مجتهد عادلى اول ماه ثابت شود و سپس حکم کند که آن روز اول ماه است، در این صورت پیروى از او بر همه لازم است، مگر کسى که یقین به اشتباه او دارد.

رساله عملیه حضرت آیت الله مکارم شیرازی (دامت برکاته)

 

1811-اول ماه به پنج چیز ثابت مى شود:

اول: آن که خود انسان ماه را ببیند.

دوم: عده اى که از گفته آنان یقین یا اطمینان پیدا مى شود، بگویند: «ماه را دیده ایم» و همچنین است هر طریقى که به واسطه آن یقین یا اطمینان به اول ماه پیدا شود.

سوم: دو مرد عادل بگویند: «در شب ماه را دیده ایم» ولى اگر صفت ماه را برخلاف یکدیگر بگویند یا شهادت آنان خلاف واقع باشد، مثل این که بگویند: «داخل دایره ماه طرف افق بوده»، اول ماه ثابت نمى شود؛ اما اگر در تشخیص بعضى از خصوصیات اختلاف داشته باشند، مثل آن که یکى بگوید: «ماه بلند بود» و دیگرى بگوید: «بلند نبود»، با گفته آنان اول ماه ثابت مى شود.

چهارم: سى روز از اول ماه شعبان بگذرد که به واسطه آن، اول ماه رمضان ثابت مى شود و سى روز از اول رمضان بگذرد که به واسطه آن، اول ماه شوال ثابت مى شود.

پنجم: حاکم شرع حکم کند که اول ماه است.

رساله عملیه حضرت آیت الله موسوی اردبیلی (دامت برکاته)

 

1727-اول ماه به پنج چیز ثابت می شود :

اول : آنکه خود انسان ماه را ببیند .

 دوم : عده ای که از گفتة آنان یقین پیدا می شود ، بگویند ماه را دیده ایم . و همچنین است هر چیزی که به واسطة آن یقین پیدا شود .

سوم : دو مرد عادل بگویند که در شب ماه را دیده ایم ، ولی اگر صفت ماه را برخلاف یکدیگر بگویند و یا آسمان صاف باشد و جمعیت زیادی با دقت تمام برای دیدن ماه اجتماع کنند و نبینند در این صورت که احتمال عقلانی برای اشتباه آن دو نفر هست بگویند ، اول ماه ثابت نمی شود . اما اگر در تشخیص بعض خصوصیات اختلاف داشته باشند مثل

آنکه یکی بگویدماه بلند بود و دیگری بگوید نبود به گفتة آنان اول ماه ثابت می شود .

چهارم : سی روز از اول ماه شعبان بگذرد که به واسطة آن ، اول ماه رمضان ثابت می شود و سی روز از اول رمضان بگذرد که به واسطة آن ، اول ماه شوال ثابت می شود .

پنجم : حاکم شرع حکم کند که اول ماه است .

رساله عملیه حضرت آیت الله نوری همدانی (دامت برکاته)

منبع:2taii.mihanblog.com


احکام روزه و روزه داری (بخش دوّم)

سلام به خدمت دوستان عزیزم؛

با توجه به اینکه به ماه مبارک رمضان نزدیک میشویم این فکر به ذهنم زد که احکامی که در مورد مسائل روزه بیان شده است را برای مخاطبان عزیز روی بلاگ قرار دهم تا اگر نتوانستیم که به رساله ها رجوع کنیم،همینکه در اینترنت میگردیم به احکام این ماه عظیم هم آگاه بشویم.

ضمناً باید عرض کنم که در این پست ها بنده فقط مطالب کلّی را درج کرده ام، اما اگر شما عزیزان سؤالاتی داشتید که مسائل ریزتری را شامل میشد،آنها را در قسمت نظرات برایم بفرستید تا انشاالله پاسخ آنها را نیز در پست های ویژه ای حد اکثر ظرف 24 ساعت برایتان در بلاگ قرار دهم.

برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) 3 صلوات ختم بفرمایید

 

1559- روزه آن اسـت که انسان براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب ازچیزهایى که روزه را باطل مى کند وشرح آنها بعدا گفته مى شود خوددارى نماید.

مساله 1559- لازم نـیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند، یا مثلا بگوید:فردا را روزه مى گیرم، بلکه همینقدر که براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب کارى که روزه را بـاطـل مـى کـنـد انجام ندهد کافى است و براى آن که یقین کندتمام این مدت را روزه بوده، باید مـقـدارى پـیـش از اذان صبح ومقدارى هم بعد ازمغرب، از انجام کارى که روزه را باطل مى کند خوددارى نماید.

1560- انسان مى تواند در هر شب از ماه رمضان براى روزه فرداى آن، نیت کند وبهتر است که شب اول ماه هم نیت روزه همه ماه را بنماید.

1561- وقت نیت روزه ماه رمضان از اول شب است تا اذان صبح.

1565-اگـر بـداند ماه رمضان است وعمدا نیت روزه غیر رمضان کند، نه روزه رمضان حساب مى شود و نه روزه اى که قصد کرده است.

رساله عملیه حضرت آیت الله صافی گلپایگانی (دامت برکاته)

 

1559-لازم نـیـسـت انـسـان نیت روزه را از قلب خود بگذراند یا مثلا بگوید فردا را روزه مى گیرم، بلکه همین قدر که بنا داشته باشد براى انجام خواست خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب کارى که روزه را باطل مـى کند انجام ندهد کافى است، و براى آن که یقین کند تمام این مدت را روزه بوده، باید مقدارى پیش از اذان صبح و مقدارى هم بعد از مغرب از انجام کارى که روزه را باطل مى کند خوددارى نماید.

1560- انسان مى تواند در هر شب از ماه رمضان براى روزه فرداى آن نیت کند و بهتر آن است که شب اول ماه هم نیت روزه همه ماه را بنماید.

رساله عملیه حضرت آیت الله سیستانی (دامت برکاته)

  

 

1547- فضیلت روزه

یکی از عبادات مهم اسلامی ، بلکه کلیة ادیان الهی روزه است و در فضیلت و اهمیت و فلسفة آن ، احادیث بسیاری از اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم ) صادر گردیده است .حضرت صادق (علیه السلام) فرمود که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) به اصحاب خود فرمودند : «آیا به شما خبر بدهم از اعمالی که هرگاه به انجام قیام کنید شیطان به اندازة فاصله مشرق از مغرب از شما دور می شود ؟ »اصحاب در پاسخ گفتند : بفرمایید .

حضرتش فرمودند : روزه گرفتن شیطان را رو سیاه و ناامید می کند و دادن صدقه در راه خدا ، پشت او را میشکند و دوست داشتن مسلمانان یکدیگر را در راه خدا و کمک کردن به یکدیگر در راه انجام کارهای نیک ، ترفندها و نقشه های او را ریشه کن می سازد و توبه کردن گردنش را قطع می کند و برای هر نعمتی که خداوند به انسان عنایت فرموده است زکاتی هست و زکات بدنها (ی سالم) روزه گرفتن است »

و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : « هرکس در روزهایی که هوا گرم است روزه بگیرد و تشنه شود ، خداوند به تعداد زیادی از فرشتگان امر می کند که به او بشارت به پاداش الهی بدهند و هنگامی که او به امید پاداش و ثواب ، این تشنگی را تا وقت افطار تحمل میکند خداوند اورا مورد لطف و عنایت خویش قرار داده به او می گوید : به خوشبویی وپاکیزگی نایل گردیدی، از آن پس به فرشتگان می فرماید : شما گواه باشید که من گناهان او را بخشیدم . »

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم )فرمودند : « خواب روزه دار عبادت و نقس کشیدن او ثواب تسبیح دارد.»

 و نیز حضرتش فرمود : « برای روزه دار دو خشنودی وجود دارد :

1- خشنودی در موقع افطار .(مسرت احساس عمل به وظیفة اسلامی)

2- خشنودی در روز قیامت . (موقع گرفتن پاداش خداوندی )»

حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام ) فرمودند :« دعای روزه دار در موقع افطار در درگاه حضرت حق مستجاب می شود .»

حضرت رضا (علیه السلام ) فرمودند :« فلسفة روزه داشتن این است که انسان گرسنگی و تشنگی را لمس کند و حالت خضوع و خشوع در او پدید بیاید و به ضعف خود پی ببرد و غرور وی در هم شکسته شود و برای تحصیل صبر ، تمرین و ممارست کند و متذکر سختیهای روز قیامت گردد و ناراحتی فقرا را که در مضیقة اقتصادی می باشند درک نماید و به فکر کمک و مساعدت نسبت به آنها بیفتد .»

علی بن عبدالعزیز که یکی از محدثان است می گوید حضرت صادق (علیه السلام)به من فرمودند :«به توخبر بدهم که اصل اسلام وفرع آن واوج عظمت وقله شکوه آن چیست ؟» عرض کردم : بفرمایید .

فرمودند : اصل اسلام  نماز و فرع آن زکات است و اوج عظمت و قلة شکوه اسلام ، جهاد در راه خدا است .

سپس فرمودند :« به تو بگویم که درهای خیر از کدام راه به روی انسان گشوده می شود؟ روزه گرفتن ، (که)سپر آتش جهنم است. »

حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود:« خداوند فرموده است:روزه برای من است و پاداش آن را من خودم می دهم .»

احکام روزه

روزه آن است که انسان برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب از چیزهائی که روزه را باطل می کند و شرح آنها بعداً گفته می شود خودداری نماید .

نیت روزه

 (مساله 1547) لازم نیست انسان نیت روزه راقلب خود بگذارند ، مثلاً بگوید فردا را روزه می گیرم ، بلکه همین قدر که برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب کاری که روزه را باطل می کند انجام ندهد کافی است و برای آنکه یقین کند تمام این مدت را روزه بوده ، باید مقداری پیش ازاذان صبح و مقداری هم بعد از مغرب از انجام کاری که روزه را باطل می کند خودداری نماید .

1548- انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان برای روزه فرادی آن نیت کند و بهتر است که شب اول ماه هم نیت روزه همه ماه را بنماید .

1549- نیت روزه ماه رمضان وقت معین ندارد تا اذان صبح هر وقت نیت روزه فردا بکند اشکال ندارد .

1550- وقت نیت روزة مستحبی از اول شب است تا موقعی که به اندازة نیت کردن به مغرب وقت مانده باشد که اگر تا این وقت کاری که روزه راباطل می کند انجام نداده باشد و نیت روزه مستحبی کند روزه او صحیح است .

1551- کسی که پیش از اذان صبح بدون نیت روزه خوابیده است ، اگر پیش از ظهر بیدار شود و نیت کند ، روزه او صحیح است چه روزه او واجب باشد چه مستحب . و اگر بعد از ظهر بیدار شود ، نمی تواند نیت روزه واجب نماید .

رساله عملیه حضرت آیت الله نوری همدانی (دامت برکاته)

 

منبع :2taii.mihanblog.com


توحید مبنای خدا پرستی

 [اسرار حواسّ پنجگانه‏]

{ امام صادق(علیه السلام) به مفضل میفرماید:}

وقتى که هیچ عضو دیگرى براى دیدگان جایى مناسب نبود بى‏تردید، «سر» بهترین جایگاه حواس انسان و همانند خانه و صومعه آنهاست.

براى انسان پنج حسّ آفریده شد تا پنج محسوس را درک نماید و از درک چیزى از محسوسات عاجز نماند. دیده آفریده شد تا رنگها و صورتها را دریابد.

اگر صورتها و رنگها بودند ولى دیدگانى براى دیدنشان نمى‏بود چه سودى داشتند؟

گوش آفریده شد تا صداها را بشنود. اگر صدایى بود و گوش نبود، نیازى به آن نبود.

دیگر حسها نیز این گونه است.

به عکس آن نیز صادق است، اگر دیده‏اى بود امام صورت و رنگى نبود، چه معنى داشت و یا اگر گوش بود ولى صدایى نبود گوش به چه کار مى‏آمد؟

بنگر که چگونه تقدیر شده که هر کدام چیزى را دریابند. براى هر حسّ، محسوسى است و هر محسوس، حسّى دارد که آن را ادراک مى‏کند. با این همه، چیزهایى در میان حسّ و محسوس قرار گرفته که تنها از طریق آنها، حس صورت مى‏پذیرد؛ مانند نور و هوا. اگر نورى که رنگ و صورت را براى دیده عیان کند نبود دیده آن را ادراک نمى‏کرد و نمى‏دید. اگر هوایى نبود که امواج صدا را به گوش برساند گوش نیز آن را ادراک نمى‏نمود.

آیا بر کسى که در آنچه شرح دادم، مانند آفرینش خاص حواس و محسوسات و رابطه آنها و نیز دیگر لوازم ادراک و حس، نیک تأمل و اندیشه کند پوشیده مى‏ماند که این اعمال حکیمانه جز نتیجه هدف، تقدیر و تدبیر از جانب خداوند لطیف و خبیر نیست؟

شگفتیهاى آفرینش-ترجمه توحید مفضل     ص : 56

منبع: 2taii.mihanblog.com/page/5


تشرفات به خدمت مولانا بقیةالله(علیه السلام)

تشرف سید جعفر قزوینی با پدر بزرگوار خود

------------------------

سید جلیل ، آقا سید جعفر قزوینی می گوید: بـا پدرم - مرحوم آقای سید باقر قزوینی - به مسجدسهله می رفتیم .

وقتی نزدیک مسجد رسیدیم ، به او گفتم : این حرفهایی که از مردم می شنوم ، یعنی هر کس چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بیاید حضرت مهدی (ع ) را می بیند، پایه و اساسی ندارد.

پدرم غضبناک متوجه من شد و گفت : چرا اساسی نداشته باشد؟ فقط به خاطر آن که تو ندیده ای ؟ آیـا هـر چیزی که تو ندیده ای اصل ندارد؟ و خیلی مرا سرزنش کرد، به طوری که از گفته خویش پشیمان شدم .

داخل مسجد شدیم .

هیچ کس در آن جا نبود.

وقتی پدرم در وسط مسجد، برای خواندن دو رکعت نـمـاز اسـتـجاره ایستاد،شخصی از طرف مقام حضرت حجت(ع )متوجه او شد و از کنارش عبور نـمـود.

بـه او سلام کرد و با ایشان مصافحه نمود.

دراین جا پدرم به من توجه کرد و پرسید: این آقا کیست ؟ گفتم : آیا او حضرت مهدی (ع )است ؟ فرمود: پس کیست ؟ من به دنبال آن حضرت دویدم ، ولی احدی را نه در مسجد و نه در خارج آن ندیدم.

کمال الدین ج 2، ص 72، س 37

منبع: 2taii.mihanblog.com


فساد در جامعه مسلمانان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!

حضرت امام صادق (علیه السلام ) در حدیثی مفصّل به بیان ویژگی ها و اتفاقاتیکه قبل از ظهور حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) در جامعه مسلمانان رخ خواهد داد اشاره میفرمایند؛
از شما خانم و آقای عزیز تقاضا می کنم که این مطلب را به دقت مطالعه فرمایید و خودتان این اتفاقات را با آنچه که در جوامع اسلامی در حال به وقوع پیوستن است مقایسه کنید و قضاوت کنید که ......

متن حدیث: آیا ندانسته‏اى که هر که چشم براه دولت ما باشد و بر آزار و ترسى که مى‏بیند شکیبائى ورزد فرداى قیامت در زمره ما محشور گردد پس هر گاه دیدى که حق مرده، و (حق‏جویان و) اهل حق از میان رفتند و دیدى که ستم همه شهرها را فرا گرفته، و دیدى که (دستورات) قرآن کهنه شده و چیزهائى که در آن نیست در آن پدید شده، و (آیات آن) طبق دلخواه توجیه شده، و دیدى که آئین زیر و رو گشته چنانچه آب زیر و رو شود، و دیدى که اهل باطل بر اهل حق بزرگى جویند، و دیدى که شر و بدى آشکار است و از او نهى نشود و هر که بد کند او را معذور دانند، و دیدى که بزهکارى آشکار گردیده، و مردان بمردان و زنان به زنان اکتفا کنند، و دیدى که شخص مؤمن مهر بر لب زده و سخنش را نپذیرند، و دیدى که شخص فاسق دروغ گوید و کسى دروغ و افترایش را بر او باز نگرداند، و دیدى که (بچه) کوچک (مرد) بزرگ را خوار شمارد، و دیدى که قطع رحم کنند، و دیدى هر که را بکار بد بستایند خندان گردد و سخن گوینده را باو باز نگرداند و دیدى که پسر بچه همان کند که زنان کنند، و دیدى که زنان با زنان تزویج کنند، و دیدى که مدح و ثنا (و تملق و چاپلوسى) بسیار گردد، و دیدى که مرد مال خود را در غیر راه اطاعت خدا خرج کند و کسى از کار او جلوگیرى نکند و دستش را نگیرند، و دیدى که چون شخصى کوشش مؤمن را (در اطاعت خدا) بیند از کوشش او بخدا پناه برد، و دیدى که همسایه همسایه آزارى کند و مانعى براى او در این کار نیست، و دیدى که کافر خوشحال است از آنچه در مؤمن مى‏بیند و شاد است از اینکه در روى زمین فساد و تباهى بیند، و دیدى که شراب را آشکارا بنوشند و براى نوشیدنش‏ گرد هم برآیند کسانى که از خداى عز و جل نمى‏ترسند، (1) و دیدى که امرکننده بمعروف خوار است، و فاسق در آنچه خدا دوست ندارد نیرومند و ستوده است، و دیدى که اهل قرآن و تفسیر خوارند و هر که آنان را دوست دارد نیز خوار است، و دیدى که راه خیر بسته شده و براه شر و بدى رفت و آمد گردد، و دیدى که خانه کعبه تعطیل شده و دستور به نرفتن آن میدهند، و دیدى که مرد بزبان گوید آنچه را عمل بدان نکند، و دیدى که مردان براى استفاده مردان خود را فربه کنند و زنان براى زنان، و دیدى که زندگى مرد از پسش اداره گردد و زندگى زن از فرجش، و دیدى زنان نیز چون مردان براى خود انجمنها ترتیب دهند، و دیدى در فرزندان عباس کارهاى زنانگى آشکار شد و خضاب کنند و سر را شانه زنند چنانچه زن براى شوهر خود خضاب کند، و بمردها براى فروج خود پول دهند (یعنى براى اینکه مردان با آنها کار شنیع انجام دهند، یا پول دهند تا مردان با زنانشان جمع شوند) و دیدى که در باره استفاده از مرد رقابت شود و مردان بر سر این کار غیرت‏ورزى کنند، و پولدار عزیزتر از مؤمن باشد، و ربا آشکار شود و بر آن سرزنش نشود، و زنان بر دادن زنا ستایش شوند، و دیدى که زن براى نکاح مردان با شوهر خود همکارى کند، و دیدى بیشتر مردم و بهترین خانه‏ها آن باشد که با زنان در هرزگى آنها کمک کنند، و دیدى که مرد باایمان غمناک و پست و خوار گردد، و دیدى که بدعت و زنا آشکار گردد، و دیدى که مردم بشهادت ناحق اعتماد کنند، و دیدى که حرام حلال شود و حلال حرام گردد، و دیدى که دین به رأى تعیین شود و قرآن و احکام آن تعطیل گردد، و دیدى که از روى دلیرى بر خدا مردم براى انجام کار بد انتظار آمدن شب را نکشند، و دیدى که مؤمن نتواند کار بد را انکار کند جز بدلش، و دیدى که مال کلان در مورد خشم خداى عز و جل خرج شود، (1) و دیدى که زمامداران بکافران نزدیک شوند و از خوبان دورى گزینند، و دیدى که فرمانروایان در داورى رشوه گیرند، و دیدى که حکومت و فرمانروائى در مزایده قرار گیرد، و دیدى که خویشاوندان محرم را نکاح کنند و بهمانها اکتفا کنند، و دیدى که بصرف تهمت و سوء ظن مردم را بکشند، و در باره استفاده از مرد نر غیرت‏ورزى شود و جان و مال سر این کار دهند، و دیدى که مرد براى آمیزش با زنان مورد سرزنش قرار گیرد (و باصطلاح روز، هم جنس بازى مد شود)، و دیدى که مرد از کسب زنش از هرزگى نان میخورد، آن را میداند و بآن تن میدهد، و دیدى که زن بر مرد خود مسلط شود و کارى را که مرد نمیخواهد انجام دهد و بشوهر خود خرجى میدهد، و دیدى که مرد زن و کنیزش را (براى زنا) کرایه میدهد، و بخوراک و نوشیدنى پستى تن در میدهد، و دیدى که سوگندهاى بناحق بنام خدا بسیار گردد، و قمار بازى آشکارا شود، و شراب را بدون مانع علنا بفروشند، و دیدى زنان خود را در اختیار کافران گذارند، و دیدى ساز و ضرب علنى گردد و بر سر کوى و بازار آشکارا زنند و کسى از آن جلوگیرى نکند و کسى جرأت جلوگیرى آن را ندارد، و دیدى مردم شریف را خوار کند کسى که مردم از تسلط و قدرتش ترس دارند، و دیدى که نزدیک‏ترین مردم بفرمانروایان کسى است که بدشنام گوئى ما خانواده ستایش شود، و دیدى هر کس ما را دوست دارد دروغگویش دانند و شهادتش را نپذیرند، و دیدى بر سر گفتن حرف زور و ناحق مردم با همدیگر رقابت کنند، و دیدى که شنیدن قرآن بر مردم سنگین و گران آید و در عوض شنیدن چیزهاى ناروا براى آنها آسان و مطلوب است، و دیدى که همسایه همسایه را گرامى دارد از ترس زبانش، و دیدى حدود خدا تعطیل شده و در آن طبق دلخواه خود عمل کنند، و دیدى که مساجد طلاکارى و نقاشى شود، و دیدى راستگوترین مرد پیش آنها کسى است که‏ بدروغ افتراء بندد، (1) و دیدى که شر و سخن چینى آشکار گردد، و دیدى که ستمکارى شیوع یافته، و دیدى که غیبت را سخن خوش مزه و نمکین شمارند، و مردم همدیگر را بدان مژده دهند، و دیدى که براى غیر خدا بحج و جهاد روند، و دیدى که سلطان بخاطر کافر مؤمن را خوار کند، و دیدى که خرابى بر آبادانى چیره گشته، و دیدى که زندگى مرد از کم فروشى اداره مى‏شود، و دیدى خونریزى را آسان شمارند (و اهمیتى در نظر مردم ندارد)، و دیدى که مرد براى غرض دنیائى ریاست میطلبد و خود را ببدزبانى مشهور میسازد تا از او بترسند و کارها را باو واگذارند، و دیدى نماز را سبک شمارند، و دیدى که مرد مال بسیار دارد و از وقتى که آن را پیدا کرده زکاتش را نداده، و دیدى که گور مرده‏ها را بشکافند و آنها را بیازارند و کفنهاشان را بفروشند، و دیدى که آشوب بسیار است، و دیدى که مرد روز خود را به نشئه (شراب) بشب برد و شب را بمستى صبح کند و بوضعى که مردم در آنند اهمیت ندهد، و دیدى که حیوانات را نکاح کنند، و دیدى که حیوانات همدیگر را بدرند، و دیدى که مرد بنماز خانه خود رود و چون برگردد جامه در تن ندارد، و دیدى دل مردم سخت و چشمانشان خشک شده و یاد خدا بر آنان سنگین آید، و دیدى کسبهاى حرام شیوع یافته و بر سر آن رقابت کنند، و دیدى که نماز خوان براى ریا و خودنمائى نماز میخواند، و دیدى که فقیه براى غیر دین مسأله مى‏آموزد و طالب دنیا و ریاست است، و دیدى که مردم با کسى هستند که پیروز شود، و دیدى که هر کس روزى حلال میجوید مورد سرزنش و مذمّت قرار میگیرد و جوینده حرام مورد ستایش و تعظیم قرار میگیرد، و دیدى که در حرمین (مکه و مدینه) کارهائى که خدا دوست ندارد انجام گیرد، کسى از آنها جلوگیرى نکند و میان مردم و انجام آنها کسى مانع نشود، و دیدى که ساز و آواز در حرمین آشکارا گردد، (1) و دیدى که اگر کسى سخن حق گوید و امر بمعروف و نهى از منکر کند دیگران او را نصیحت کنند و بگویند: این کار بر تو لازم نیست، و مردم بهمدیگر نگاه کنند (و هم چشمى کنند) و بمردم بدکار اقتداء کنند (و باصطلاح امروز مدپرستى شایع گردد) و ببینى که راه خیر و طریقه آن خالى است و مشترى ندارد، و دیدى که مرده را بمسخره گیرند و کسى براى مرگ او غمناک نشود، و دیدى که هر سال بدى و بدعت تازه بیش از گذشته پیدا شده، و دیدى که مردم و انجمنها پیروى نکنند مگر از توانگران، و دیدى که بفقیر چیز دهند در حالى که باو بخندند و براى غیر خدا باو ترحم کنند، و دیدى که نشانه‏هاى آسمانى پدید آید ولى کسى از آن هراس نکند، و دیدى که مردم بر هم بجهند چنانچه حیوانات بر هم میجهند و هیچ کس از ترس کار زشتى را انکار نکند، و دیدى که مرد در غیر اطاعت خدا زیاد خرج کند ولى در مورد اطاعت از کم هم دریغ دارد، و دیدى ناسپاسى پدر و مادر آشکار گشته و پدر و مادر را سبک شمارند و حال آنها در پیش فرزند از همه بدتر باشد و فرزند خوشحال است که بآنها دروغ بندد، و ببینى که زنها بر حکومت غالب گشته و هر کارى را قبضه کنند، و کارى پیش نرود جز آنچه طبق دلخواه آنان باشد، و دیدى که پسر بپدر افتراء زند و بپدر و مادر خود نفرین کند و از مرگشان خوشحال شود.

و دیدى اگر روزى بر مردى بگذرد که در آن روز گناهى بزرگ نکرده باشد مانند هرزگى یا کم‏ فروشى یا انجام کار حرام یا میخوارگى آن روز گرفته و غمناک است و خیال کند که روزش بهدر رفته‏ و عمرش در آن روز تلف شده، (1) و دیدى که سلطان خوراک را احتکار کند، و دیدى که حق خویشاوندان پیغمبر (خمس) بناحق تقسیم شود و بدان قمار بازى کنند و میخوارگى کنند، و دیدى با شراب مداوا کنند و براى بیمار نسخه کنند و بدان بهبودى جویند، و دیدى که مردم در مورد ترک امر بمعروف و نهى از منکر و بى‏عقیده‏گى بدان یکسان شوند، و دیدى منافقان و اهل نفاق سر و صدائى دارند و اهل حق بى‏صدا و خاموشند، و دیدى که براى اذان گفتن و نماز پول گیرند، و دیدى که مسجدها پر است از کسانى که ترس از خدا ندارند، و براى غیبت و خوردن گوشت مردم حق (بوسیله غیبت) بمسجد آیند و در مسجدها از شراب مست‏کننده توصیف کنند، و دیدى که شخص مست که از خرد تهى گشته بر مردم پیشنمازى کند و بمستى او ایراد نگیرند، و چون مست گردد گرامیش دارند و از او ملاحظه کنند و بدون بازخواست او را رها کنند و او را بمستیش معذور دارند، و دیدى هر که مال یتیمان بخورد شایستگى او را بستایند، و ببینى که داوران بخلاف دستور خدا داورى کنند، و دیدى که زمامداران از روى طمع خیانتکار را امین خود سازند، و دیدى میراث (یتیمان) را فرمانروایان بدست مردمان بدکار و بى‏باک نسبت بخدا داده‏اند (تا مقدارى را بآنها دهند و ما بقى را خود بالا کشند) از آنها حق و حسابى بگیرند و جلوى آنها را رها کنند تا هر چه میخواهند در آنها انجام دهند، و ببینى که بر فراز منبرها مردم را به پرهیزگارى دستور دهند ولى خود گوینده آن بدستورش عمل نکند، و دیدى که وقت نمازها را سبک شمارند، و دیدى که صدقه را بوساطت دیگران به اهلش دهند و بخاطر رضاى خدا ندهند بلکه روى درخواست مردم و اصرار آنها بپردازند، و ببینى که تمام غم و اندوه مردم در باره شکم و عورتشان است، باکى ندارند که چه بخورند و با چه نکاح کنند، و ببینى که دنیا بآنها روى آورده، و ببینى که نشانه‏هاى‏ حق مندرس و کهنه گشته. (1) در چنین وقتى خود را واپاى و از خداى عز و جل نجات بخواه و بدان که (در چنین وضعى) مردم مورد خشم خداى عز و جل قرار گرفته‏اند و خداوند بخاطر کارى است که بآنها مهلت داده، مراقب باش و کوشش کن تا خداى عز و جل تو را بر خلاف آنچه مردم در آنند مشاهده کند تا اگر عذاب بر آنها نازل گردد و تو در میان آنها باشى بسوى رحمت حق شتافته باشى و اگر جدا شوى آنان گرفتار شوند، و تو از روش آنان و بى‏باکى آنها نسبت بخداى عز و جل بیرون باشى، و بدان که براستى خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نکند، و همانا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.


روضه کافى-ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 55 - 60

 

منبع: 2taii.mihanblog.com


خطبه امام سجاد بعد از واقعه کربلا

امام زین العابدین علیه السّلام و بعد از حمد و ثناى خداوند و یاد از پیامبر و تجلیل ازو آن گونه که سزاوار بود و پس از درود بر حضرتش فرمود:

مردم! آن کو که مرا شناخته شناخت، و آن کس که مرا نشناخت خود را معرّفى مى‏کنم، من علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابى طالبم، من فرزند مذبوح در کرانه شط فراتم بدون آن که خونى یا ارثى از وى طلبکار باشند. من فرزند آنم که هتک حریم حرمت وى شده، مال و نعمت وى به یغما رفته، عیالش به اسارت گرفته شده، من فرزند کسى هستم که او را بگرفته کشتند و همین افتخار مرا بس.

مردم! شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که به پدرم نامه نگاشتید، و با وى نیرنگ باختید و بدو عهد و پیمان سپردید و بیعتش را به گردن گرفتید، و آنگاه رهایش کرده کمر به قتلش بستید؟! نابود بادید بدان چه براى خود از پیش فرستادید، و بدا به آراى شما، با کدام دیده مى‏توانید به رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله بنگرید آن گاه که این سخن را پیش کشد: عترتم را کشتید و حرمتم را هتک کردید، شما از امّت من نیستید؟! راوى گوید: از هر سو صداها بلند شد، در حالى که به یک دیگر مى‏گفتند: هلاک شدید و نمى‏دانید؟

امام فرمود: خدا رحمت کند آن را که نصیحتم را پذیرفته وصیّتم را در باره امر خدا و در باره پیامبر و اهل بیتش حفظ کند، چه او الگوى نیکوى ماست.

همگان گفتند: اى فرزند رسول اللَّه! همه ما سامع و مطیع و حافظ ذمّه شمائیم. (در خطّ تسلیم و اطاعت فرمان توایم) و از شما روى بر نمى‏تابیم، فرمان ده رحمت خدا بر تو باد، ما با دشمن تو در جنگ و با هر که سازش کنى در خط سازشیم ما یزید را دستگیر مى‏کنیم، از ستمکاران به شما و ما برائت مى‏جوییم. امام علیه السّلام فرمود: هیهات، هیهات، اى نیرنگ بازان بى‏وفا، چه حیله‏ها که بین شما و شهواتتان نیست! آیا مى‏خواهید با من آن کنید که از پیش با پدرم کردید؟! نه سوگند به پروردگار راقصات، زیرا آن جراحات هنوز التیام نیافته، این دیروز بود که پدرم صلوات اللَّه علیه با اهل بیتش به شهادت رسیدند، و فراموشم نمى‏شود مصیبت گم کردن رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و مصیبت از دست دادن پدرم و فرزندانش، دردش در کامم، و تلخى آن بین حنجره و گلویم جا گرفته، غصّه‏هایش سینه‏ام را مى‏فشارد.

خواسته‏ام از شما این است که: به نفع ما و به زیان ما مباشید.

      

      

لا غرو ان قتل الحسین و شیخه            قد کان خیرا من حسین اکرما

شگفتى نباشد اگر حسین شهید شد، پدرش از حسین بهتر و گرامیتر بود

      

فلا تفرحوا یا اهل کوفان بالّذى             اصاب حسینا کان ذلک اعظما

اى کوفیان بدان چه به حسین رسید شادمان مباشید که این مصیبت بسى بزرگتر باشد

        

قتیل بشطّ النّهر روحى فداؤه             جزاء الّذى اراده نار جهنّما

شهید در کرانه نهر که جانم فدایش باد، و کیفر آن کس که با او چنین کرد آتش جهنّم است

 

بعد فرمود: از شما همین قدر بسنده کنیم که له و علیه ما مباشید.

لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص 176


یا زینب کبری (س) یا بنت علی(س)

جریان مجلس ابن زیاد

 

راوى گوید: بعد ابن زیاد در کاخش جلوس کرده، رأس مبارک حسین علیه السّلام در پیشش نهاده شد، و زنان و کودکان او نیز وارد شدند.

زینب دخت گرامى على علیه السّلام به صورت ناشناخته و متنکّره ای بنشست.

ابن زیاد لعین پرسید که کیست؟ گفته شد: زینب دختر علىّ، ابن زیاد رو بدو کرد و گفت: حمد مر خداى را که رسوایتان کرده بافته‏تان را باطل نمود.

زینب فرمود: همانا فاسق رسوا و فاجر مکذوب گردد و آن هم غیر ماست.

 

ابن زیاد: کار خدا را با برادر و اهل بیتت چگونه دیدى؟

زینب علیها السّلام فرمود: جز زیبایی چیزی ندیدم.

 

آنان (حسین و یارانش) گروهى بودند که خدا بر آنان شهادت را مقرّر داشته، و آنان به سوى قتلگاه خود شتافتند و زودا که خدا بین‏ تو و آنان جمع فرموده، بعد تو محاجّه و مخاصمه شوى، بنگر پیروزى از آن چه کسى خواهد بود، مادرت به عزایت بنشیند اى پسر مرجانه.

راوى گوید: ابن زیاد به غضب در آمد و گویا قصد قتل زینب را کرد.

عمرو بن حریث گفت: اى امیر، او زن است و زن به گفته‏اش مؤاخذه نگردد.

ابن زیاد: براستى که خدا با قتل برادر طاغى تو و عاصیان از اهل بیتت قلبم را شفا بخشید!!!

زینب علیها السّلام: بزرگ مرا کشتى، شاخه‏هایم را قطع کردى، و بنیادم را از بن بر آوردى، اگر شفاى تو این بود که بدان رسیدى.

ابن زیاد لعنة اللَّه علیه: این زن سجع پرداز است (با آرایه سخن مى‏گوید) سوگند به جانم پدر تو نیز شاعر بود.

زینب علیها السّلام: اى ابن زیاد، زن را با سجع چه کار؟

بعد ابن زیاد علیه اللّعنة به علىّ بن الحسین توجّه کرد و گفت: این کیست؟

گفته شد: علىّ بن الحسین.

ابن زیاد: مگر علىّ بن الحسین را خدا نکشت؟!

زین العابدین علیه السّلام: برادرى به نام على بن الحسین داشتم که مردم او را کشتند.

ابن زیاد لعنة اللَّه علیه: بلکه خدا او را کشت.

سجّاد علیه السّلام: «خداوند به گاه مرگ، جانها را مى‏گیرد».

ابن زیاد علیه لعائن اللَّه: تو را آن جرأت است که جوابم را بگویى، ببریدش و گردش را بزنید.

زینب سلام اللَّه علیها سخن آن پلید را بشنید و فرمود: اى ابن زیاد، کسى از ما را باقى نگذاردى اگر بر قتل او عزم کردى مرا نیز با وى بکش.

امام سجاد علیه السّلام به عمّه‏اش فرمود: «عمّه، خاموش باش تا با وى سخن بگویم».

بعد امام (ع) رو به ابن زیاد کرد و فرمود: «آیا به کشته شدن تهدیدم مى‏کنى، مگر ندانستى که کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست».

بعد ابن زیاد علیه لعائن اللَّه فرمان داد تا على بن الحسین علیهما السّلام و اهل البیت را در خانه‏اى کنار مسجد اعظم اسکان دهند.

زینب علیها السّلام فرمود: نزد ما زن عربیّه نیاید فقط امّهات ولد یا کنیزان آیند چه آنان اسیر بودند آن گونه که ما اسیریم.

بعد ابن زیاد علیه لعائن اللَّه فرمان داد تا رأس انور حسین علیه السّلام را در بازار و کوى و برزن کوفه بگردانند.

چه زیبا و سزاوار است که اشعار یکى از دیده‏وران را که در سوگ شهیدى از آل رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله سروده بیاورم و بدان تمثّل جویم:

        

رأس ابن بنت محمّد و وصیّه             للنّاظرین على قناة یرفع‏

 رأس دخترزاده محمّد و وصىّ او، براى تماشاگران بالاى نیزه مى‏رود

         

و المسلمون بمنظر و بسمع             لا منکر منهم و لا متفجّع‏

 و مسلمانان مى‏دیدند و مى‏شنیدند، هیچ کس را حالت انکار یا درد فاجعه نبود

         

کحلت بمنظرک العیون عمایة             و اصمّ رزؤک کلّ اذن تسمع‏

 منظر روى تو دیده‏ها را سرمه کورى کشید، و مصیبت تو هر گوش شنوا را کر کرد

         

ایقظت أجفانا و کنت لها کرى             و انمت عینا لم تکن بک تهجع‏

 دیدگانى که تو مایه آرامش آنها بودى اکنون بیدار، و آنها را که از ترس تو خواب نداشتند به خواب بردى‏

         

ما روضة الّا تمنّت انّها             لک حفرة و لخطّ قبرک مضجع‏

 روضه‏اى در روى زمین نیست جز آن که آرزوى مرقد تو شدن را دارد

لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص 177


خطبه زینب کبرى سلام الله علیها در مجلس یزید

خطبه زینب کبرى سلام الله علیها در مجلس یزید

 

راوى گوید: زینب دخت علىّ علیهما السّلام برخاست و فرمود:

 

(الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، و صلّى اللَّه على محمّد و آله أجمعین، صدق اللَّه کذلک یقول:

 «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ»)،

 

«حمد مر خداى پروردگار جهانیان را سزاست، و درود خدا بر محمّد و بر همه آل او باد.

خدا راست فرموده که فرمود: «سپس پایان کار آنان که بد کردند این است که آیات خدا را تکذیب کرده و بدانها استهزا کنند».

اى یزید، آیا گمان برده‏اى حال که جاى جاى زمین و آفاق آسمان را بر ما گرفتى و بستى و ما چونان کنیزان رانده شدیم، مایه خوارى ما و موجب کرامت توست!! و حکایت از عظمت مکانت تو دارد که این چنین باد در بینى انداخته‏اى، و برق شادى و سرور از دیدگانت مى‏جهد، حال که دنیا را براى خود مرتّب و امور را برایت منظم مى‏بینى، و ملک و سلطنت ما برایت صافى گردیده لختى آرام گیر، مگر سخن خداى را فراموش کرده‏اى که فرمود: «گمان مبرند آنان که کافر شدند و ما آنان را مهلت دادیم‏ (این مهلت) براى آنان خیر است، ما همانا مهلت دادیم آنان را که بر گناه خود بیفزایند و براى آنان عذاب خوارکننده خواهد بود».

اى فرزند آزادشده‏ها! آیا این از عدل است که زنان و کنیزان تو در پس پرده باشند و دختران رسول اللَّه اسیر؟! پرده‏هایشان را دریدى، و چهره‏هایشان را آشکار کردى، آنان را چونان دشمنان از شهرى به شهرى کوچانیده، ساکنان منازل و مناهل بر آنان اشراف یافتند، و مردم دور و نزدیک و پست و فرو مایه و شریف چهره‏هایشان را نگریستند، در حالى که از مردان آنان حامى و سرپرستى همراهشان نبود.

چگونه امید مى‏رود از فرزند کسى که جگرهاى پاکان را به دهان گرفته و گوشت وى از خون شهداء پرورش یافته است؟! و چگونه در عداوت ما اهل البیت کندى ورزد آن که نظرش به ما نظر دشمنى و کینه‏توزى است؟! آن گاه بدون احساس چنین گناه بزرگى بگویى: (اجداد تو) برخیزند و پایکوبى کنند و به تو بگویند: اى یزید دست مریزاد، در حالى که با تازیانه و عصایت بر دندانهاى پیشین ابى عبد اللَّه علیه السّلام بزنى.

چرا چنین نگویى، و حال آن که از قرحه و جراحت پوست برداشتى و با ریختن خون ذرّیه محمّد صلّى اللَّه علیه و آله که ستارگان زمین از آل عبد المطلب‏اند خاندان او را مستأصل کردى و نیاکان خود را مى‏خوانى، و به گمان خود آنها را ندا در مى‏دهى.

 (اى یزید) زودا که به آنان بپیوندى و در آن روز آرزو مى‏کردى که اى کاش شَل بودى و لال و نمى‏گفتى آنچه را که گفتى و نمى‏کردى آنچه را که کردى.

خداوندا حقّ ما را بگیر، و از آن که به ما ستم کرد انتقام ستان، و غضب خود را بر آن که خونهاى ما را ریخته، حامیان ما را کشته فرو فرست.

 (اى یزید) به خدا سوگند جز پوست خود را ندریدى و جز گوشتت را نبریدى، بى‏تردید بر رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله وارد مى‏شوى در حالى که خون ذرّیّه‏اش را ریختى و پرده‏ حرمت فرزندانش را دریدى و این جایى است که خدا پراکندگى‏هایشان را جمع و پریشانیهایشان را دفع، و حقوق آنان را بگیرد

«آنان را که در راه خدا به شهادت رسیدند مرده مپندار، بلکه زندگانى هستند که در نزد پروردگارشان مرزوق‏اند».

(اى یزید) همین قدر تو را بس است که خداى داور، و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله دشمنت و صاحب خون، و جبرئیل پشت و پشتوان باشد، و زودا بداند آن کس که فریبت داد و تو را بر گرده مسلمانان سوار کرد، چه بد جانشینى برگزیده، و کدام یک مکانتى بدتر داشته نیرویى اندکتر دارد.

ای یزید! گر چه دواهى و بلاهاى زیاد از تو بر من فرود آمد ولى هماره قدر تو را ناچیز دانسته فاجعه‏ات را بزرگ، و نکوهشت را بزرگ مى‏شمرم، چه کنم که دیدگان، اشکبار و سینه‏ها سوزان است.

شگفتا و بس شگفتا کشته شدن حزب اللَّه نجیبان به دست حزب شیطان طلقاء است، از دستهاى پلیدشان خونهاى ما مى‏چکد، و دهانهاى ناپاکشان از گوشت ما مى‏خورد، و آن جسدهاى پاک و پاکیزه با یورش گرگهاى درنده روبروست، و آثارشان را کفتارها محو مى‏کند، و اگر ما را غنیمت گرفتى، زودا دریابى غنیمت نه که غرامت بوده است، آن روز که جز آنچه دستهایت از پیش فرستاده نیابى، و پروردگارت ستمگر بر بندگانش نیست، و شکایتها به سوى خداست.

هر کید و مکر، و هر سعى و تلاش که دارى به کار بند، سوگند به خداى که هرگز نمى‏توانى، یاد و نام ما را محو و وحى ما را بمیرانى، چه دوران ما را درک نکرده، این عار و ننگ از تو زدوده نگردد. آیا جز این است که رأى توست و باطل، و روزگارت محدود و اندک، و جمعیت تو پراکنده گردد، آرى، آن روز که ندا رسد: «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ».

پس حمد مر خداى راست که براى اوّل ما سعادت و مغفرت، و براى آخر ما شهادت و رحمت مقرر فرمود. از خدا مسألت مى‏کنیم ثواب آنان را تکمیل فرموده و موجبات فزونى آن را فراهم آورد، و خلافت را بر ما نیکو گرداند، چه او رحیم و ودود است، خداى ما را بس است چه نیکو وکیلى است.

 

یزید لعنة اللَّه علیه گفت:

        

یا صیحة تحمد من صوائح             ما أهون الموت على النّوائح‏

 صیحه از زنان صیحه‏کننده زیبا، و مرگ بر زنان نوحه‏گر چه ناچیز است

 

راوى گوید: یزید با شامیان در امر اهل البیت مشورت کرد که چه کند. شامیان (علیهم لعائن اللَّه) گفتند: از سگ بد بچّه مخواه.

نعمان بن بشیر گفت: آن گونه که پیامبر با آنان رفتار مى‏کرد عمل کن.

مردى از شامیان به فاطمه دخت حسین علیه السّلام نظرى افکند و گفت: اى امیر این دختر را به من ببخش.

فاطمه به عمّه‏اش گفت: عمّه جان! یتیم گشتم و اکنون کنیزى؟

فرمود: نه و کرامتى مر این فاسق را نیست.

شامى گفت: این، دخترک کیست؟

یزید علیه اللعنة گفت: این فاطمه دختر حسین، و آن هم زینب دختر على است.

شامى: حسین فرزند فاطمه و علىّ بن ابى طالب؟!!

یزید: آرى.

شامى: خدا لعنتت کند اى یزید، عترت پیامبر را مى‏کشى و ذرّیه‏اش را به اسارت مى‏گیرى، به خدا که جز این گمانم نبود که اینان از اسیران روم‏اند.

یزید: به خدا تو را به آنان ملحق مى‏کنم، فرمان داد تا گردنش زده شد.

لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص 189


خطبه زینب کبرى سلام الله علیها در کوفه‏

خطبه زینب کبرى سلام الله علیها در کوفه‏

 

بشیر بن خزیم اسدى گوید: زینب دخت علىّ علیه السّلام در آن روز که به سخن پرداخت دیدم و ندیدم زنى با حیا و عفیفه‏اى را که سخنورتر ازو باشد، گوئیا از لسان‏ امیر المؤمنین علیه السّلام است که سخن مى‏گوید.

 آن زن اشارتى به مردم کرد و فرمود:

خاموش باشید، نفسهاى مردم در سینه‏ها حبس و جرسها از صدا افتادند، بعد فرمود:

حمد و ستایش مر خداى راست و درود بر جدّم محمّد و آل اخیار و طیبین او.

امّا بعد. اى اهل کوفه! اى اهل نیرنگ و بى‏وفائى! آیا مى‏گریید؟! هرگز اشک شما پایان نپذیرفته ناله‏تان فرو ننشیند، همانا مثل شما مثل آن زنى است که تافته خود را واتابیده، که همواره سوگندهایتان را وسیله درآمد بین خود قرار مى‏دهید.

آیا در شما جز چاپلوسى و آلودگى به تباهى، و ارتجاع و کینه‏توزى، و تملّقى چون تملّق کنیزان، و رنج و درد دشمنان است؟! یا در میان شما چراگاهى به گستره یک خرابه یا قطعه نقره‏اى که در لحد گورى نهفته مى‏باشید؟ چه چیز بدى نفس شما از پیش فرستاده که خشم خدا را بر شما فرود آورده و جاودانه در عذاب خواهید بود.

آیا مى‏گریید و ناله از جگر برمى‏آورید؟! آرى به خدا که باید بسیار بگریید و کم بخندید، حقا که همه عار و ننگها را با خود بردید (براى خود جمع کردید) که هرگز تکّه‏هاى این عار و ننگ را شستشو نتوانید داد، چگونه مى‏توانید خون‏ زاده خاتم نبوّت و معدن رسالت و سیّد جوانان بهشت، و پناه نیکان، و فریادرس محرومان، و منار حجت بر شما و جریان بخش سنّت خود را بشویید.

چه گناه سنگینى را به دوش گرفتید، دورى و تباهى از آن شما باد، تلاش شما زیانبار، دستهایتان بریده، و کالایتان قرین خسران باد، به خشم خدا بازگشت نموده، و داغ ذلّت و بیچارگى بر شما نهاده شد.

واى بر شما اى کوفیان، آیا مى‏دانید که چه جگرى از رسول اللَّه را پاره پاره کردید؟ و چه زنان گرامى از پیامبر را از پرده بیرون کشیدید، و چه خونى از پیامبر را ریخته، و چه حرمت او را دریدید؟! حقّا که چه بلاها و سختى سیاه و ناگوارى را دامن زدید! در روایتى آمده: به زشتى و حماقتى به پهناى برجستگیهاى زمین و آسمان روى آوردید. آیا به شگفت آمدید از این که آسمان خون بارید، و هر آینه عذاب آخرت خوارکننده‏تر است و شما یارى نمى‏شوید، این مهلت (اندک) را خفیف مى‏پندارید، خونخواهى دستخوش از دست رفتن نشود و خدا و پروردگارتان در کمینگاه است.

راوى گوید: به خدا سوگند، مردم را مى‏دیدم که چون سرگشتگان مى‏گریستند و دستها را بر دهانهایشان نهاده بودند.

پیر مردى را دیدم که در کنارم ایستاده مى‏گریست و ریش وى از اشکش خیس شده بود و مى‏گفت: پدر و مادرم فدایتان، پیران شما بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان، و نسل شما بهترین نسلهایند، و هرگز خوار نگردیده کسى را توان برابرى با شما نیست.

لهوف، ترجمه میر ابو طالبى، ص 170


احادیثی گهربار از امام سجاد(ع)

حضرت سجاد (ع) : درانجام وظیفه سنگین تربیت فرزند ، از خداوند بزرگ استمداد می نمود و در ضمن دعاهای خود در پیشگاه الهی عرض میکرد ، بار خدایا مرا درتربیت وادب ونیکوکاری فرزندانم یاری و مدد فرما. الحدیث جلد1 صفحه 53

حضرت امام سجاد (ع) : حق اخلاقی آنکس که به تو بد کرده این است که او را عفو نمایی و اگر بدانی عفو تو مضر است و او را به تجری و تجاوز وا می دارد ، برای کیفر او ، از قانون و مردم نصرت ( کمک )  می طلبی.الحدیث جلد 1 صفحه 89

وقتی حضرت سجاد (ع) را به دنیا آمدن کودکی خبر می دادند ، ایشان نمی پرسید پسر است یا دختر ، بلکه از اعضای سالم و اندام متعادل او سئوال می کرد ، چون خبر سلامتش را می شنید می گفت خدای را شکر که این کودک را قبیح و ناقص الخلقه نیافریده است. الحدیث جلد 3 صفحه 53

امام سجاد (ع) : بارالها ، عمرم را ادامه بده، تا مادامی که هر روزش در طاعت تو مصروف گردد. اما اگر موقعی فرا رسد که عمرم چراگاه شیطان باشد، جانم را بگیر و به حیاتم پایان بخش، پیش از آن که بغض تو متوجه من شود یا خشمت درباره‌ام استقرار یابد. الحدیث جلد 2  صفحه 27

حضرت امام سجاد (ع) : کسی که برای خدا و به قصد صله رحم ازدواج نماید ، پروردگار جهان او را به تاج بزرگی و عظمت ، مفتخر و سرافراز خواهد ساخت. الحدیث جلد 2 صفحه 230

 حضرت امام سجاد (ع) در ضمن حقوق فرزند فرموده است :  پدر ، در حکومتی که به فرزند دارد مسئول است که طفل را مودب و با اخلاق پسندیده پرورش دهد و او را به خداوند بزرگ راهنمایی کند . الحدیث جلد 2 صفحه 349

زهرى گوید: حضرت على بن الحسین علیهما السلام فرمود: اگر همه مردم که ما بین مشرق و مغرب هستند بمیرند من از تنهائى هراس نکنم پس از آنکه قرآن با من باشد، و آن حضرت علیه السلام شیوه اش این بود که هرگاه ((مالک یوم الدین )) را مى خواند آنقدر آنرا تکرار مى کرد که نزدیک بود بمیرد. اصول کافى جلد 4 صفحه 403

زهرى گوید: از حضرت على بن الحسین علیهما السلام شنیدم که مى فرمود: آیه هاى قرآن گنجینه هائى است ، پس ‍ هرگاه در یک گنجینه را گشودى شایسته است که بدانچه در آن است نظرى بیفکنى . اصول کافى جلد 4 صفحه  412