محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر
روز سوم محرم عمر بن سعد به سرپرستى چهار هزار سواره از کوفه حرکت کرد و در نینوا وارد شد بمجرد ورود به عروة بن قیس دستور داد حضور حسین ع رفته سؤال کند براى چه مقصودى به این سرزمین وارد شدى و هدف شما چیست؟ عروه از همان عده بود که دعوت نامه براى حسین (ع) نوشته بود بهمین مناسبت از انجام امریه پسر سعد خوددارى کرده و بالاخره عمربن سعد بهر یک از رؤسائى که به آن حضرت نامه نوشته بودند همین امریه را نمود. لیکن تیرش بخطا خورده و غرضش عملى نشد و تنها کسى که براى این کار پیش قدم شد کثیر بن عبد اللَّه شعبى است که سوارى دلاور و از هیچ چیزى رو گردان نبود براى شرفیابى حضور اقدس پیشنهاد داده و گفت من بجانب حسین خواهم رفت و هر گاه دستور باشد مىتوانم او را ناگهان بقتل برسانم.
عمر گفت نمىخواهم او را بقتل آورى بلکه مأموریت تو آنست که پیش وى رفته و بپرسى براى چه هدفى بدین صوب آمده.
کثیر طبق مأموریت به سمت خیام طاهرات (خیمه های کاروان امام حسین(ع)) حرکت کرد ابو ثمامه صائدى بمجردى که او را دید به حضرت ابا عبد اللَّه عرضه داشت اینک بدترین و خونریزترین مردم روى زمین بجانب شما مىآید آنگاه به طرف او توجه کرده چون نزدیک خیام طاهرات رسید گفت هر گاه مىخواهى بحضور اقدس حسینى شرفیاب شوى شمشیرت را بمن بده گفت سوگند بخدا چنین کارى نخواهم کرد و مناسب هم نمیدانم و من فرستاده ای بیش نیستم اگر حاضر شدید سخن مرا بپذیرید مأموریتم را انجام میدهم و گر نه بازمىگردم ابو ثمامه گفت هر گاه حاضر نمىشوى شمشیرت را بمن بدهى اجازه بده تا وقتى مشغول ابراز مأموریت هستی من قائمه شمشیر ترا بدست بگیرم گفت هیچ گاه بدان دست پیدا نخواهى کرد(یعنی هرگز).
ابو ثمامه گفت اکنون مأموریتت را بمن بگو تا بحضور مبارک(امام حسین(ع ))عرضه بدارم و من ترا براى آنکه آدم بدکار و خونریزى هستی اجازه نمیدهم با این حال بحضور مبارک (امام حسین(ع)) شرفیاب شوى، کثیر متغیر شده و بیکدیگر ناسزا گفتند و باز گشت و پیشآمد را باطلاع پسر سعد رسانید.پسر سعد قرة بن قیس حنظلى را بحضور خوانده و گفت واى بر تو بدون چون و چرا بحضور مبارک حسینى شرفیاب شده سبب آمدن او را باین سرزمین جویا شو.
قره بر حسب امر بجانب خیام طاهرات روان شد بمجردى که حسین (ع) او را دید از یاران خود پرسید آیا این مرد را مىشناسید؟
حبیب بن مظاهر بعرض رسانید آرى این مرد پسر خواهر ما و از مردم حنظله تمیم است و من کاملا با او آشنائى دارم و او را آدمى راستگو میدانم و خیال نمىکردم جزء یاران پسر زیاد باشد خلاصه قرة بن قیس وارد شد و سلام کرد و خواسته پسر سعد را بعرض مبارک رسانید.
حضرت فرمود سبب نزول من آن بوده که همشهریهاى شما دعوت نامهها براى من نوشتند و مرا باین سرزمین دعوت کردند اینک هر گاه از آمدن من اکراه دارید باز میگردم.(شاید امام حسین(ع) با بیان این جمله قصد اثبات ظالم بودن ابن زیاد را برای اطرافیان او داشته چرا که در ادامه میخوانیم که ابن زیاد بعد از خواندن نامه عمربن سعد جمله ای میگوید که به وضوح بیانگر ظالم بودن ابن زیاد است)
حبیب در بازگشت قرة بن قیس با وى ملاقات کرد و گفت واى بر تو چگونه از یارى این مرد که خداى متعال ترا ببرکت وجود پدرانش هدایت کرده و لباس بزرگوارى بر اندام تو پوشانیده دست بر- میدارى و بجانب مردم ستمگر بازمىگردى؟ پاسخ داد من اینک مأمورم باید بروم نتیجه مأموریتم را معروض بدارم آنگاه در کار خود اندیشه خواهم کرد.
قره پیش پسر سعد آمده نتیجه را بازگفت پسر سعد اظهار داشت امید است خداى متعال مرا به نبرد با او دچار نفرماید آنگاه نامه ذیل را به پسر زیاد نوشت.
بنام خدا بمجردى که در برابر حسین فرود آمدم رسولى فرستادم تا از هدف او اطلاع حاصل
کرده و بدانم براى چه بصوب عراق آمده در نتیجه معلوم شد مردم عراق او را باین صوب دعوت کرده و او طبق درخواست نامبردگان بسرزمین عراق وارد شده و اضافه کرده: هر گاه از آمدن من ناراحتید و رأیتان برگشته بمحل خود بازگشت خواهم کرد.
این نامه را براى پسر زیاد فرستاد. حسان عبسى مىگوید من در حضور پسر زیاد بودم نامه پسر سعد رسید وى پس از مطالعه نامه او گفت «الان که چنگالهاى کینه ما بر گردن او فرورفته آرزومند است که رهائى پیدا کند خیال نابجائى است و راه فرارى ندارد» آنگاه این نامه را به پسر سعد نوشت:
نامه تو بما رسید و مضمون آن را ملاحظه کردیم اینک پس از رسید این نامه بحسین پیشنهاد کن او و یارانش با یزید بیعت کنند و اگر براى انجام این خواسته اقدام کردند و به بیعت یزید درآمدند ما پس از این در باره آنها اندیشه خواهیم کرد.
بر گرفته از کتاب
ارشاد ترجمه ساعدى خراسانى فصل - 3 آغاز حرکت حسین(ع)