داستان بزرگان
عالم متقى جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام-رحمة اللّه علیه- فرمود من عادت داشتم همیشه پس از فراغت از نماز جماعت با کسى که طرف راست و چپ من بود، مصافحه مى کردم، وقتى در نماز جماعتِ مرحوم میرزاى شیرازى- اعلى اللّه مقامه- در سامرا پس از نماز، با طرف راست خود که یک نفر از اهل علم و بزرگوار بود، مصافحه مى کردم و در طرف چپ، یک نفر دهاتى بود که به نظرم کوچک آمد و با او مصافحه نکردم، بلافاصله از خیال فاسد خود پشیمان شده و به خودم گفتم شاید همین شخصى که به نظر تو شاءنى ندارد، نزد خدا محترم و عزیز باشد، فورا با کمال ادب با او مصافحه کردم پس بوى مشکى عجیب که مانند مشکهاى دنیوى نبود به مشامم رسید و سخت مبتهج و خوشوقت و دلشاد شدم و احتیاطا ازاو پرسیدم با شما مشک است؟ فرمود نه من هیچوقت مشک نداشتم. یقین کردم که از بوهاى روحانى و معنوى است و نیز یقین کردم که شخصى است جلیل القدر و روحانى. از آن روز متعهد شدم که هیچوقت به حقارت به مؤ منى ننگرم.
نام کتاب : داستانهاى شگفت اثر : شهید محراب آیة اللّه سیّد عبدالحسین دستغیب(ره) داستان 37
عباس بن عبدالمطلب روایت کرده زمانى که على بن ابیطالب (علیه السلام ) بدنیا آمد قندانه او را به دست حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم دادند. حضرت على (علیه السلام ) به تلاوت آیات اولیه سوره مؤ منون و آیات بعدى آن پرداخت و وقتى به آیه اولئک هم الوارثون رسید رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: : به خدا قسم! که اى على (علیه السلام ) تو امیر ایشان مى باشى.
نام کتاب : داستانهاى شگفت اثر : شهید محراب آیة اللّه سیّد عبدالحسین دستغیب(ره) داستان10
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به على (علیه السلام ) فرمود: اى على! پنج چیز درباره ى تو از خدا خواستم که خداوند همه را به من عطا کرد:
1- اینکه من اول کسى باشم که از قبر بر مى خیزم و غبار از چهره مى افشانم ،و تو هم با من باشى.
2- خداوند اجازه دهد که من و تو در محل سنجش اعمال بایستیم.
3- ترا در قیامت پرچمدار من قرار دهد.
4- امت مرا به دست تو از حوض کوثر سیراب کند.
5- هنگام رفتن به بهشت ترا پیشرو امت قرار دهد.
آنگاه فرمود: شکر خداى را که بر من منت نهاد و همه ى این تقاضاها را پذیرفت.
نام کتاب : داستانهاى شگفت اثر : شهید محراب آیة اللّه سیّد عبدالحسین دستغیب(ره) داستان15