کرامات حضرت عباس(ع)2
پشیمانى بعد از پریشانى و ...
علّامه جلیل، شیخ عبدالرّحیم تسترى، که افتخار شاگردى شیخ انصارى را داشته است، ماجراى زندگانى خود و چگونگى کرامت حضرت ابوالفضل(ع) را چنین بیان مىکند:
مرقد امام حسین(ع) را زیارت کردم و راهى حرم حضرت عباس(ع)شدم. لحظاتى در حرمش بودم که عربى وارد شد و پسر بچه فلجى را نزد ضریح برد، پایش را به ضریح بست و به توسل و تضرّع پرداخت. مدّتى نگذشته بود که پسر بچه برخاست و در حالى که اثرى از فلج در پاهایش نبود، فریاد بر آورد: عبّاس مرا شفا داد.
مردم در اطراف او حلقه زدند و لباسش را براى تبرّک پاره کردند.
چون این حادثه را دیدم، به طرف ضریح رفتم و با ناراحتى به حضرت ابوالفضل(ع) گفتم:
افرادى که به مقام شما معرفت ندارند و از شأن شما بىخبرند، حاجات خود را مىگیرند. اما من با این علم و معرفت و ادب که به شما دارم، نا امید و مأیوس برگردم! اکنون که چنین است، هیچگاه به زیارتت نخواهم آمد!
پس از مدتى، از سخنان تند خود پشیمان شدم و از خداوند متعال طلب بخشش کردم.
وقتى به نجف اشرف بازگشتم، شیخ مرتضى انصارى(ره) نزدم آمد، دو کیسه به من داد و گفت:
این است آنچه از ابوالفضل(ع) خواستى، خانهاى بخر و به زیارت خانه خدا مشرف شو؛ و من همین دو حاجت را از حضرت ابوالفضل(ع)خواسته بودم.