خطبه حضرت در مِنی
خطبه حضرت در مِنی و دعوت از اصحاب برای تبلیغ ولایت
چون حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام در سنه 49 هجری به زهر معاویه توسّط جُعده، دختر أشعث بن قیس که زوجه آنحضرت بود مسموم شده و به شهادت رسیدند؛ پیوسته فتنه و بلاء بالا میرفت و شدّت امر بر شیعه بیشتر میشد؛ به طوری که در هیچ نقطه از اقطار اسلامی یک ولیّ خدا نبود مگر آنکه بر خون خود ترسان و هراسان بود، و طَرید و شَرید و مَنفور بود؛ و به عکس دشمنان خدا ظاهر و بدون پیرایه و حجاب علناً به بدعت و ضلالت خود مباهات میکردند. یک سال(در بعضی از نُسخ وارد است: دو سال) قبل از آنکه معاویه بمیرد، حضرت حسین بن علیّ سیّد الشّهداء علیه السّلام عازم حجّ بیت الله الحرام شدند، و با آنحضرت عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عبّاس همراه بودند.
حسین علیه السّلام تمام بنیهاشم را از مردان و زنان، و مَوالیان آنها را(غلامان و پسرخواندگان و هم پیمانان و غیرهُم) و نیز از انصار، آن افرادی را که آنحضرت میشناخت، و همچنین اهل بیت خود را جمع کرد. و پس از آن رسولانی را اعزام کرد و به آنها دستور داد که: یک نفر از اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم را که معروف به زهد و صلاح و عبادت است فرو مگذارید مگر آنکه همه آنها را نزد من در سرزمین مِنَی گرد آورید.
در سرزمین مِنَی در خیمه بزرگ و افراشته آنحضرت، بیش از هفتصد نفر مرد مجتمع شدند که همه از تابعین بودند، و قریب دویست نفر از اصحاب رسول خدا صلّیالله علیه وآله وسلّم بودند.
« حسین علیه السّلام در میان آن حضّار برای خواندن خطبه به پا خاست و حمد و ثنای خدا را بجای آورد، و پس از آن گفت: این مرد جبّار متکبّر متجاوز(مقصود، معاویه بن أبی سفیان است) با ما و با شیعیان ما، آن گونه رفتار کرد که شما همه دیدید و دانستید و شاهد بودید! من میخواهم از شما چیزی بپرسم؛ اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب نمائید!
و از شما به حقّی که خدا بر شما دارد، و به حقّی که رسول خدا بر شما دارد،و به خویشاوندی من که با پیامبر شما دارم؛ از شما میخواهم که عین این مجلس و مقام مرا در اینجا به شهرهای خود ببرید و بازگو کنید؛ به قبائل و عشائر خود؛ آنان که مورد امانت و وثوق شما هستند و از این جهت نگران نیستید! و این سخنان مرا برای آنها توضیح دهید! و همه شما آنها را دعوت کنید، و بدین امر ولایت فرا خوانید!
(و در روایت دیگر بعد از آنکه گفت: و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب کنید، چنین گفت: شما گفتار مرا بشنوید، و سخن مرا بنویسید؛ و پس از آن به شهرها و قبیلههای خود برگردید، و هر کدام از مردم را که مورد امانت شما باشند) و به آنها وثوق داشتید، آنها را به آنچه از حقّ ما میدانید بخوانید و دعوت کنید؛ زیرا من نگران آن هستم که این امر، محو و نابود شود و حقّ از بین برود و مغلوب باطل گردد. و خداوند تمام کننده نورش میباشد و اگر چه کافرین کراهت داشته باشند.
حسین علیه السّلام در این خطبه از بازگو کردن مطالبی که خداوند در قرآن مجید درباره آنان فرموده است فروگذار نکرد مگر آنکه همه را بیان کرد و تفسیر نمود.و از بیان چیزی که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم درباره پدرش و برادرش و مادرش و درباره خودش و اهل بیتش فرموده بود فروگذار نکرد مگر آنکه آنها را روایت نمود، و درباره هر فقره از فقراتی که بیان مینمود اصحاب پیامبر میگفتند: اللَهُمَّ نَعَم! بارپروردگارا! همینطور است که حسین میگوید. ما اینها را از رسول خدا شنیدیم و بر آنها حاضر و ناظر بودیم. و هر یک از تابعین میگفتند: بار پروردگارا! این مطلب را آن صحابهای که به آنها وثوق داشتیم و مورد امانت ما بودند برای ما بیان کردهاند. و حسین بن علیّ میگفت: من با سوگند به خدا از شما میخواهم که: این مطالب را برای کسانی که به آنها و به دین آنها وثوق دارید بازگو کنید!
سُلَیم میگوید: و از جمله مطالبی که حسین علیه السّلام درباره آن، و احتجاج نمود و آنها را یادآور شد این بود که گفت: من با سوگند به خدا از شما آیا میدانید که علیّ بن أبیطالب علیه السّلام برادر رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم بود؟ در وقتی که رسول خدا بین اصحاب خود عقد اخوّت برقرار کرد، او را برادر خود قرار داد و به او گفت: تو برادر من هستی، و من برادر تو هستم در دنیا و آخرت؟ گفتند: بار پروردگارا! آری!
من با سوگند به خدا از شما میپرسم:آیا میدانید که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم او(امیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب پدرم) را در روز غدیر خُمّ نصب نمود، و ندای ولایت او را سر داد و گفت: واجب است که حضّار، این مطالب را برای غائبین بازگو کنند؟ گفتند: بار پروردگارا! آری!
من با سوگند به خدا از شما میپرسم:آیا میدانید که: رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در آخرین خطبهای که ایراد نمود گفت: من دو چیز نفیس و گران قیمت در میان شما گذاردم، یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیت من؛ به آنها تمسّک کنید گمراه نمیشوید؟! گفتند: بار پروردگارا! آری!
و غیر از این چند فقره مثال دیگری را نیز ذکر کردهاند و در پایان میگویند:
با سوگند به خدا میپرسم: آیا کسی از رسول خدا شنیده است که میگفت: هر کس بپندارد که مرا دوست دارد و علیّ را مبغوض دارد، دروغ میگوید؛ نمیتواند مرا دوست داشته باشد، و علیّ را مبغوض دارد. و یک نفر از حضّار به رسول خدا گفت: ای رسول خدا: چگونه این تلازم است؟رسول خدا گفت: به علّت اینکه علیّ از من است و من از علیّ هستم. کسی که علیّ را دوست بدارد مرا دوست داشته است، و کسی که مرا دوست داشته است خدا را دوست داشته است، و کسی که بغض علیّ را داشته باشد بغض مرا داشته است، و کسی که بغض مرا داشته است بغض خدا را داشته است؟
همه گفتند: بار پروردگارا! آری ما شنیدیم. و بر اساس همین پیمان(پیمانی که حسین از مردم گرفت که در شهرها و قبائل خود این مطالب را به مردم مورد وثوق برسانند) مردم متفرّق شدند.
برگرفته از کتاب
لمعات الحسین علیهالسلام نام مؤلف: سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی